روایت جدال حقوقدان کمبینای شاهرودی برای عبور از حصار گمنامی
حقوقدان کمبینای شاهرودی برای عبور از حصار گمنامی موانع زیادی را پشت سر گذاشت تا ضمن استیفای حقوق پایمال شده افراد جامعه، معلولان را هم نسبت به حقشان آگاه کند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، برای ما انسانها تصور ندیدن دنیا حتی در کالبد تکرار و با همهی فیلترهای فریبندهاش آنقدر رقتبار و غمانگیز است که حتی نمیخواهیم به رسم همذاتپنداری با روشن ضمیران، دقایقی سوار بر بال فرضیات شویم و دنیا را از پشت پلک بسته تجربه کنیم.
موسم رویش فصلها، جاذبههای تشعشع خورشید، ملودی چشمنواز رنگها، و شبهای مهتابی با گویهای همگون نور، گوشهای از جاذبههای حیاتند که به حکم تقدیر دیدگانی از آن محروماند
اما اگر از آن سوی حکمت خداوند غافل نشویم درمیابیم در پسِ همین پلکهای به ظاهر بستهای که ما از آن بیخبریم دنیای سپیدی در جریان است که خالق لمیزل نهادِ مخلوقاتش را آنقدر عارفانه به نور معرفت جلا داده که نهتنها در کلامشان نشانی از شِکوه به این فلسفهی خلقت نیست ؛ بلکه عاشقانه شاکر خالق یگانهای هستند که جلال و جبروتش را در گردش حکیمانه چرخ روزگار متفاوت و متمایز از دیگران به رُخشان میکشد.
از مقدمه کوتاه می کنیم و در گفتگوی زیر پای صحبتهای بانوی کمبینایی مینشینیم که معتقد است خداوند در پسِ همین دیدگان کمفروغ، دنیایی مملو از زیبایی و معرفت را برایش رقم زده که اگر بینیاز از چشم سر بود شاید این دنیای سراسر شعور نصیبش نمیشد .گفتگو با این حقوقدان شاهرودی را میخوانیم .
خودتان را برای مخاطبانمان معرفی کنید و درباره فعالیتهایتان توضیح دهید.
اعظم رحیمی ۳۶ ساله کارشناس ارشد حقوق خصوصی،
عضو هیأت مدیره جامعه نابینایان شاهرود و هفت سال مشغول به کار وکالت هستم . درعرصه های مختلفی فعالیت دارم از جمله ورزش. رشته ورزشی مورد علاقهام شطرنج است چون به تمرکز و تقویت حافظه کمک میکند.
آیا شطرنج را به صورت حرفهای دنبال میکنید و یا صرفاً برای پر کردن اوقات فراغت؟ اگر در مسابقاتی شرکت کردید و عناوینی کسب شده بفرمایید.
در سالهای اخیر به علت مشغله، کمتر موفق به حضور در مسابقات شدم اما بهترین تفریحم شطرنج است. در مسابقات نابینایان در سال ۷۶ مقام سوم کشوری را کسب کردم و در سال بعد به صورت تیمی در مسابقات شرکت کردیم و موفق به کسب مقام سوم شدیم.
شما نابینای مطلق یا در اصطلاح عام روشندل نیستید و اشاره داشتید که کمبینا هستید این مشکلتان مادرزادی بوده است؟
با واژه روشندل موافق نیستم . روشندل جنبه تعارف دارد . من نیمه بینا هستم و قادر به دیدن اجسام با فاصله بیشتر از سه متر نیستم . بینایی ام حدود ۴۰ درصد است و از ناحیه هر دو چشم دوار این ضعف شدید هستم . مشکلم مادرزادی است.
درباره شغلتان توضیح دهید چرا این رشته تحصیلی را انتخاب کردید؟
همیشه به رشته حقوق علاقمند بودم و دوست داشتم از مردمی که نسبت به حقوق خود آگاه نیستند دفاع کنم. مثلاً بانویی که در دعاوی خانوادگی مورد ظلم قرار گرفته و راه گریزی برایش نیست.دفاع از این افراد برای استیفای حقوقشان در محکمه دغدغه ام بود؛ از طرفی چون ما قشری هستیم که ممکن است به علت پارهای از ضعفهای فرهنگی مورد بیمهری قرار بگیریم بنابراین به دنبال این بودم تا حقوقمان را لااقل به افرادی با موقعیت خودم بشناسانم.
با توجه به وضعیتی که داشتید این کم بینایی شما مانع تحصیل و اشتغالتان نبود؟
شما در نظر بگیرید برای یک فرد بینا در کار و تحصیل محدودیت و موانعی وجود دارد . طبیعتاً موانع ما اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست.اما انسان اگر توکل کند و بخواهد به اهدافش میرسد. هر چند شاید کمبودها و ناملایماتی در مسیر مانع شوند و خواستههایی به طور مطلوب و آرمانی محقق نشوند اما خودِ انسان با درجه ایمانی که دارد در ترسیم مسیری که به صعود ختم شود یا سقوط بسیار دخیل است.
شما در مدرسه عادی گذران تحصیل داشتید یا استثنایی؟
دوران ابتدایی را در مدرسهی استثنایی سپری کردم اما راهنماییام تلفیقی بود. دبیرستان را هم در مدرسهی عادی پشت سر گذاشتم.
ورود از یک محیط آموزشی مختص خودتان به یک محیط گستردهی عادی برایتان دشوار نبود چگونه با فضای جدید خو گرفتید ؟
اوایل سخت بود. اطرافیان در ارتباط گیری مشکل داشتند. در سال اول دچار افت شدید تحصیلی شدم. الفت گرفتن با محیط جدید دشوار بود. در سال دوم اما دوران افت و رکود را پشت سر گذاشتم .
محیط دانشگاه چطور بود، برخورد و پذیرش همسالان؟ و خاطرهی تلخ یا شیرین فراموش نشدنی آن ایام؟
پذیرشم توسط همسالانم در این محیط راحت تر از دیگر دورههای تحصیلی بود چون همه وارد عرصه جوانی شده و به یک بلوغ فکری رسیدند. کمک اساتید و همکلاسیهایم در دانشگاه زیاد شامل حالم شد؛ اما خاطره فراموش نشدنی آن ایام به ویژه در روزهای اول که از مشکلم آگاه نبودند؛ «چالش سلام نکردنم بود». به خاطر وضعیتم متوجه دوستانی که با فاصله از کنارم رد میشدند نمیشدم و سلامشان نمیکردم ابتدا همکلاسیهای زیادی شاکی میشدند اما به مرور زمان متوجه شدند من درست نمیبینم. حتی بارها اساتیدی به این موضوع معترض شدند؛ البته ناگفته نماند چند تن از دوستان هم اتاقی اعتراف کردند در نخستین روزهای آشنایی تصورمان این بود در انجام کارهای شخصی و آشپزی حتما متکی به دیگرانم اما با گذشت زمان عکس این قضیه یعنی مستقل بودنم بیشتر از بقیهی دوستان به اثبات رسید؛ الان و در جایگاهی که در حال حاضر در آن قرار گرفتم به ۲۰ سال پیش و مشکلات آن روزها فقط می خندم.
درباره ترحم کردن نظرتان چیست؟
کمک کردن با ترحم فرق دارد ایرانیان ذاتاً انسانهایی نوعدوست هستند و شاید در هیچ جای دنیا حس نوعدوستانه و مردم گرایی همچون احساس ایرانیان مرسوم نباشد اگر جایی نیاز باشد حتما کمک میخواهم و این امداد را میپذیرم.
آیا پیش آمده که موکلی به خاطر آگاه شدن ازوضعیتتان از سپردن پرونده به شما منصرف شود؟
واقعیت این است که طی این سالها طوری وانمود نکردم که موکلم احساس کند ضعفی دارم و اطمینانش سلب شود.همانطور که هیچگاه برای نتیجهگیری اطمینان کاذب نمیدهم. مراجعه کنندههایی داشتم که بعد از اتمام کارشان به این موضوع اعتراف کردند که با تبلیغ موکلهایی که پروندهشان در محکمه با دفاع من رأی آورده به من مراجعه کردند اما وقتی دریافتند مشکل بینایی دارم در پی انصراف بودند که سیر مُجدانهی مراحل و پشتکارم مانع از تصمیم شان شد.
به نظر شما نیمه بینا بودن سخت تر است یا نابینایی مطلق؟
شرایط ما سختتر است. چون یک نابینا با عصای سفید وارد محیط های مختلف میشود و افرادِ آگاه حقوقش را رعایت میکنند اما کم بینا که باشی تکلیفت نامعلوم است؛«به قول یکی از اساتید در برزخ بلاتکلیفی هستیم نه کاملا میبینیم و نه میبینیم و این کار ما را سخت میکند.»
مرآت: حس لامسه چقدر به کمک شما می آید و دیگر حسهایتان؟
لامسه ام قوی است چون در برههای بریل را از معلمم آموختم. این حس خیلی به کمکم میآید. زمانی هم که آشپزی میکنم حس شنوایی. مثلاً وقتی وارد منزل میشوم متوجه میشوم آب روی شعله در حال جوشیدن است!
آرزوی دست نیافتنیتان؟
بستگی به این دارد چه تعریفی از آرزو داشته باشیم! چیز خاصی نبوده که به عنوان مقصود و هدفم در نظر گرفته و به آن نرسیده باشم. اولویتم و آرزویم در زمینه تحصیل و اشتغال بود که به این خواسته رسیدم .
البته تمایلم به رانندگی را نمیتوان اسمش را آرزو گذاشت شاید این یک خواسته است که برای انجام امور شخصی و در روزمرگیهایم سربار کسی نباشم در این مورد هم خودم را قانع میکنم که افراد بینای زیادی هستند که از نشستن پشت فرمان واهمه دارند.
آرزوی شخصی و بحث تأهل چطور؟
جدای از خودم و شرایطم مجموعهای از مشکلات تحقق این خواسته را برای همسالانم دشوار کرده. اکنون توقعات بالا رفته و این باعث وقفه در ازدواج جوانان بسیاری شده است؛ در بحث ازدواج خودم هم همکفو بودن طرف مقابلم با خودم مطرح است.
از ساختار شهری رضایت دارید و پاسخگوی نیاز یک فرد معلول، نابینا و یک فردی با تعریف و شرایط شما هست ؟
خیر.مسئولان باید به خودشان بیایند. پیشنهادم این است برای درک شرایط ما، مسئولان چشمشان را ببند تا به شرایطِ سختِ تردد فرد نابینا و کمبینا پی ببرند. یا یک روز یا حتی یک ساعت در ویلچر بنشیند و از محیطهایی عبور کنند که معلولان مجبور به رفت و آمد از آن محل هستند. شاید با این روش شرایط سخت معلولان را درک کنند و تکانی به خودشان بدهند؛ بسیاری از اوقات پیش آمده که بدون علامت، اقدام به حفر گودال و چاههایی شده که به مشکل برخوردم . شهروندانی هم اصلاً حقوق مان را رعایت نمی کنند و در پیادهروها اقدام به پارک خودرو میکنند؛ پل عابر پیاده هم کم است. جالب این جاست که حتی محیط اطراف بهزیستی هم مناسب سازی نشده که لااقل دلمان خوش باشد که تردد برای معلولان به محیطی که به آنجا رفت و آمد دارند استانداردِ یک فرد معلول است!
چرا از عصا که نماد شناخت نابینایان استفاده نمیکنید، درست است نابینای مطلق نیستید اما در مواردی مثل حفر گودال، و پیاده روها و …این ابزار کارتان را راحت میکند؟
نمیدانم شاید دلیلش این باشد که در یک محیط کوچک زندگی میکنم. البته حاشیهها کمتر برایم اهمیت داشت اما مهمترین علتش شاید همان ضعف فرهنگی محیط باشد.
به عنوان یک حقوقدان و به نمایندگی از طرف جامعه کم بینایان که به حقوق این قشر آگاهید چه درخواستی از مسئولان دارید؟
خواسته و حقوق معلولان زیاد نیست هر چند نوشته شده اما در عمل شاهد اجرای آن نبودیم. من متأسف میشوم که برای ایجاد اشتغال این قشر قوانینی تصویب شده که ضمانت اجرا ندارد و قانون جامع حمایت از حقوق معلولان هنوز بلاتکلیف است .
بسیاری از معلولان تحصیلات خود را تا مقطع دکتری ادامه دادند و در آزمون ها شرکت کردند اما در مرحله گزینش رد شدند تا قانون سه درصد جذب هم شامل این قشر نشود و از استخدام معلولان خودداری میکنند!
موضوع دیگر فقدان یک ویژه برنامه با محوریت معلولان است. رسانه های جمعی رادیو و تلویزیون باید ساعاتی را برای تولید برنامه برای این قشر اختصاص دهند اما همهی توجه به معلولان اکتفا می شود به یک روز و در قالب یک تبریک به جامعه معلولان در طول سال!
چه اشکالی دارد که تلویزیون از پخش فیلم های تکراری کم کند و برای این قشر برنامه تولید کند؟ به شبکه های استانی پیشنهاد میکنم با مدیریت همین قشر برنامه مستندگونه برای معلولان تولید کنند.
مسئولانِ ما معلولان را نمیبینند ؛ باید برای ازدواج قشر معلول فرهنگ سازی شود و باید ذهن خانوادههایی برای قبول این افراد به جمع هایشان آماده شود اما…
به عنوان کلام آخر مشوق شما در تحصیل و شغل چه کسانی بودند که دوست دارید اینجا نامشان ذکر شود؟
ابتدا خانوادهام و پدرم مشوق و تکیه گاه همیشگی ام بودند و حالا که فرصت پیش آمده از معلم مدرسه استثنایی خانم زهرا رضایی که خط بریل را به من آموزش دادند همچنین از خانم داوری دبیر تلفیقی دوران راهنماییام تشکر میکنم.
متشکریم که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
من هم از شما و همکاران تان تشکر میکنم .
منبع: سایت دانا، 30 مهر 1399