گفتوگو با نامق محمودی
دفتر فرهنگ معلولین
توضیح
روز جمعه ۱۳ اردیبهشت ۹۸، در سی و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمعیت موج میزد آقای کوروش فقیه مسئول انتشارات آوای کلار زنگ زد و گفت آقای محمودی به غرفه ما آمده و میخواهد شما را هم ببیند، رفتیم و او را دعوت کردیم و به غرفه “انتشارات توانمندان” آمدیم.
پس از احوالپرسی، زمان را غنیمت شمرده و چند عکس و یک مصاحبه از او گرفتیم. متن این گفتوگو ذیلاً عرضه میگردد. البته روش این مصاحبه کتبی بود چون ایشان ناشنوا هستند؛ سؤالات را به ایشان میدادیم و پاسخها را مینوشت. در نهایت قرار شد در زمینه تاریخ نگاری معلولیت در کردستان با ما همکاری کند.
جناب آقای نامق محمودی به عنوان نویسنده فرهیخته و توانا و اهل قلم و صاحب کتاب شناخته شده است. از ایشان درباره چند موضوع پرسیدم و جواب گفتند.
ایشان حوصله عجیبی در نوشتن و دارای نخبگی و فرزانگی در درک مفاهیم و پرداختن موضوعات دارد. امید است چنین استعدادهایی هر روز رشد افزونتر داشته باشند.
* لطف کنید زندگینامه مختصر خود را جهت معرفی شما در جهان بنویسید یعنی تولد و محل آن، تحصیلات، اشتغال و شغل، توانمندیها؟
ـ اینجانب نامق محمودی فرزند سیفالله محمودی از کردهای کردستان ایران متولد روستای جرا نمینگه از توابع شهرستان دیواندره هستم. مسیر زندگی بسیار پر پیچ و خمی داشته و تقدیر حوادث و سرنوشتهای گوناگونی برایم رقم زده است که آنچه که قابل گفتن و معرفی بوده در کتاب «سکوت سینا» قابل دسترسی است و بسیار موارد دیگر که سرنوشت و حوادث مختلفی را شامل میشود جنبه خصوصی دارد یا بیان آنها متعارف و به صلاح نیست. مطمئناً در آینده خواهم گفت. تحصیلات من دیپلم است ولی قانع کننده و برای من کافی نبوده و چیزی شبیه بیسوادی میباشد.
به لطف و برکت سیستم آموزش و آموزشی که ناشنوایان داشته و دارند توانمندی خاصی نداشتم یعنی یک دانشآموز ناشنوا بعد از دیپلم تازه متوجه میشود، در ابتدای بیسوادی و عقبماندگی است و صرفاً درس و دیپلم کمکی به توانمند شدنش نکرده چه بسا ناتوانش هم کرده است! اگر من امروز میتوانم یک جمله بنویسم به لطف مطالعات شخصی و خواندن روزنامه، کتاب، مجله و نوشتن در دفتر خاطراتم هست نه اینکه درس و مدرسه بازوهای مغز و اندیشه مرا توانا کرده باشد و امروز مدیون آنها باشم!!
من از خانواده کارگر و با کارگری و مشقت از این کارگاه به کارگاه تولیدی پوشاک امرار معاش نمودهام و سالهای سال بهترین روزهای عمرم را در کارگاهها گذراندهام و حتی در آنجا خوابیده و زندگی کردهام. با سعی و تلاش خودم توانستهام حداقل دوزندگی را یاد بگیرم و الآن دیگر کارگر ساده نیستم، من به سه زبان کُردی، فارسی، اشاره ناشنوایان مسلط هستم این برای من نقطه قوت است؛ چون که میتوانم با پدر و مادرم که کوچکترین آشنایی با زبان ناشنوایان ندارند صحبت کنم و با مردم و کُرد زبانها راحت باشم. یعنی ناشنوایی نتوانسته مرا از زبان مادریام جدا کند، در تهران که ساکن هستم با زبان فارسی با همه راحت باشم و با لهجه کردیام بعضیها فکر میکنند خارجیام و این برام جالب و خنده داره است.
زبان اشاره و لبخوانی میدانم و با همسرم که ناشنوا است راحت ارتباط دارم. از این طریق به دنیاهای مختلف سرک میکشم و کلاً رابط هستم بین دنیای سکوت و این دنیای پر سر و صدا که خیلیهاش کَرَاندا یعنی وجدانشان، گوش دلشان، بصیرتشان، درک و فهمشان «کَر» هست!
* از چه زمانی وارد نویسندگی شدید و چرا؟
ـ به نام ایزد منان و طراح زیبای دنیای سکوت و حکمتش!
اینجانب از زمانی که خیلی با کتاب و نوشتن آشنا نبودم و هنوز ناشنوا نشده بودم (قبل از ۱۲ سالگی) انشاءهایی مفصل و نامههای برای اقوام مینوشتم که از ذوق و شوق و عشق به قلم و کاغذ نشان میداد، معمولاً انشاءها و نامههای که مینوشتم رونوشت آنها را قشنگ تا میکردم و در جیب بالاییام نگه میداشتم بسیار هم شیک از آنها نگهداری میکردم برای من حکم پول و نقدینگی همراهم به حساب میآوردم رفته رفته که عقربههای زمان به جلو میدوند و من به دنیای ناشنوایی و ناشنوایان پا گذاشتم (بر اثر بیماری مننژیت) در زمان سال ۱۳۶۸ بهمن آن سال برایم دنیایی سراسر سکوت وحشتناک به ارمغان آورد، سالها به دنبال این بودم که همراز و هم سخنی بیایم و انگار نه انگار بشود آن را پیدا کرد دقیق که نگریستم دریافتم نوشتن خاطرات و گزارشات هفتگی، دلنوشتههای عاشقانه، انتقادی، شکایات، گله و دردمندی از روزگار را در دل دفتر میتوان نگاشت و سنگ صبور بسیار بسیار خوبی هم میتواند باشد، این چنین بود دست به قلم شدم و هر از گاهی مینویسم آنچه که قابل گفتن نیست و گفتنش شهامت و شجاعت خاص زمان و مکانی ویژه و گوشهایی بسیار شنوا از جنس فرا زمینیها لازم و ملزومش هست!
* به نظر شما اصلاح جامعه هدف چگونه و به چه روشی ممکن است؟ (اصلاح جامعه معلولین)
ـ قبل از هر چیز باید بگویم ترقی و پیشرفت ما جامعه معلولین علی الخصوص ناشنوایان نیاز مبرمی به این ساختار جدید و اصلاحات جدی دارد. شما اگر خوب دقت کنید و به عقب برگردید خواهید یافت امور ناشنوایان قبل از پیروزی انقلاب ۵۷ به سازمان رفاه ناشنوایان سپرده شده بود. بیانصافی است که اگر بگویم آن سازمان کارش را به خوبی انجام نداده! چرا که تمام پیشکسوتهای زندگی ناشنوایان به این قول واقفند که زندگی کار شخصی و امور اداری رسیدن به احقاق خویش در آن سازمان به خوبی دنبال میشد و راضی کننده بود با تأسیس بهزیستی تمام وظایف معلولین از جمله (ناشنوایان، کمشنوا، نابینایان، کمبینا ـ معلولین ذهنی ـ حرکتی و چند معلولیتی ـ افراد بیسرپرست، بد سرپرست و…) همه اینها را یکجا به سازمان بهزیستی واگذار نمودند و طبیعی هستش نتوانند به همه برسند و همه را راضی کنند و برای معلولین که وارثان اصلی این سازماناند و فلسفه وجودی این سازمان معلولین هستند، زندگی درخور و کار و معیشتی فراخور آنها تدارک ببیند و یا از ابتداییترین حق و حقوقشان دفاع کنند!
به این باور و اعتقادم که مسخرهترین سازمان و ناکارآمدترین سازمانی که ایران دارد همین سازمان بهزیستی است. مقدار زیادی بودجه در آن قورت داده میشود و جزء حسرت و آه چیزی به معلولین نمیرسد! آنجا همه چیز به نام ماست ولی به خدا، به الله، به پیامبر به تمام مقدسات با کام ما نیست برای ما نیست و باری از دوش ما برنداشته و اگر کسانی اونجا به حقشان رسیدهاند شانس داشتهاند یا چیزهای که باید داشته باشند داشتهاند، حالا شما اسمش را پارتی، رابطه یا سفارش از بالا یا هر چیز دیگهای دوست داری بگذارید! تفکیک امور ناشنوایان و معلولین از سایر امور و مرضهای جامعه که هر روز تعدادش بیشتر میشود از سازمان بهزیستی و جلوگیری از تضییع بیشتر حق و حقوق اولیه (تحصیل و حرفهآموزی در کنار هم، خانهدار شدن، ازدواجشان، داشتن وسیله نقلیه مناسب، مستمری آبرومندانه و…) جلوگیری شود!!
* کتاب خوبی درباره شما به نام سکوت سینا چاپ شده؛ اولاً چرا اسم آن را سکوت سینا گذاشتهاید و دوم استقبال مردم از این کتاب چگونه بوده است؟
ـ سکوت سینا به چند معنی مختلف و چند برداشت متفاوت میتواند باشد و هر کس با توجه به فراخور درک و شعور اجتماعیاش و سوادش میتواند برداشت خاص خودش را داشته باشد. من با گردآورنده مجموعه خاطراتم که بالغ بر هزار صفحه میباشد و در این کتاب به ۷۹ صفحه خلاصه شد، نسبت به نام کتاب بحث نداشتم. ایشان خودش معلول و نویسنده هستند و چنین نامی برگزیده بسیار قشنگ هم هست.
“سکوت” که از دنیای سکوتم و سکوت وحشتناک من را مثال من میگویند پر واضح و گویاست این سکوت تحصیلی را فقط کسانی میفهمند که در نیمه راه سفر یکطرفه زندگی در نیمه راه ناشنوا شده باشند؛ و “سینا” که از خانواده سکوت و نام کوه هم هست، کوهی استوار قدرتمند و صبور (اما تا حدی!) که برای این درد و رنج و سکوت تحمیلی و سرنوشت عجیب ساخته شده ولی گاهی عجز و نالهاش دردآور و ناامید کننده است که با خصوصیات کوه آن هم سینا متفاوت است! ولی خوب من هم بشرم از گوشت و پوست و استخوانم تحملم حدی دارد! دردم نگویم ننالم، برای تخلیه شدن تقلا نکنم، پس چه کنم؟
میزان استقبال مردم برایم مشخص نیست ولی مطمئن هستم این کتاب ناشناخته مونده و بسیار چیزها در درونش هستند که تا خوانده نشود و دربارهاش فکر نشود درک نخواهد شد این موضوعات داستان و راستان نیست چیزهایی واقعی و درست که معمولاً تلخ هستش و تا آنجای که من بدانم مردم برای درک دنیای سکوت آماده نیستند!
* به نظر شما نمایشگاه کتاب برای پیشرفت معلولین کشور چگونه است؟ چه مشکلات و ضعفهایی دارد؟
ـ اصل نمایشگاه و نحوه قرار گرفتن انتشارات ویژه توانمندسازی معلولین جای ایرادهای فراوانی هستند، خود جامعه معلولین کانون ناشنوایان ـ انجمن ناشنوایان بهزیستیها در مورد غرفههای مربوطه، اصل نمایشگاه و آدرس محل استقرار آنها و بسیار چیزهای دیگر اطلاعرسانی نکرده و نمیکنند، پس صاحبان اصلی و سوژه موردنظر که معلولین هستند از کجا بدانند برایشان چه کاری میکنند و چگونه انجام میدهند و اصل فلسفه کاری آنها چه چیزهایی هست؟! معلولین که نمیدانند اینجا در این نقطه از شهر چه خبره! و بسیاری از مردم (۹۵%) نمیدانند برای این قشر از جامعه نمایشگاه کتاب چگونه کمک میکند که شناخته شوند و صدایشان شنیده شود! چرا که خود مردم هنوز آماده درک جامعه معلولین نشدهاند چه برسد به اینکه حرفشان را متوجه و صدایشان را بشنوند! نه برادرجان، نه سرور من جامعه ما، برای درک و فهم از ما به فرهنگسازی و باسواد شدن و رفتن به سطح بالاتری از شعور اجتماعی نیاز دارند که برای آن مرحله کاری برایشان شده! پس چون مردم ما در سطح پایینتری از استانداردهای جهانی و بینالمللی هستند نمیتوان توقع داشت، من و امثال من و دنیای سکوت و معلولیت را بفهمد و شاهکار کنند! یکی به من بگوید چند درصد از مردم خبر دارند این غرفه رسالتش چنینه و کارش اینه و میآیند و کنجکاوی میکنند و پای کتاب میایستند و انتخاب میکنند و دل و مغزشان را بر روی دنیای بسیار متفاوت باز میگذارند؟! یا اصولاً جرأت قدم گذاشتن به این امور را دارند؟!
برای صلاح و پیشرفت در آینده ما چارهای جز کپیبرداری از سیستمهای موفق در کشورهای موفق در امور معلولین نداریم و اعتقاد راسخ دارم در جامعه ما ظلم بسیار بسیار بزرگی در حق ناشنوایان و معلولین شده است. کسی هم بر آن واقف نیست که سخن گفتن از آن برایش هزینه دارد و منافعش به خطر میافتد بنابراین کسی جرأت آن ریسک بزرگ را ندارد!
ولی من میگویم با این مغز تکامل نیافتهام ایمان دارم که هر بچهای معلول به دنیا میآید یا به دنیای معلولین اضافه میشود از همان ابتدا بایستی مستمری به حسابش واریز شود (علاوه به مستمری ماهانه) یعنی تا سن تکلیف برداشت نشود و نزد بانک بماند بعد که تحصیل و حرفهای در خور توانمندیاش را آموخت به خوبی وارد بازار کار شود و بر کارخانه، سازمان یا جای دیگر به استخدام این نیروی معلول باشد از بازنشستگی پیش از موعود (معلولین با درجه معلولیت شدید) برخوردار شوند در حین اشتغال صاحب خانه و وسیله نقلیه شود که ماهانه مبلغی از حقوقشان (مبلغی مناسب) کسر شود یعنی این فرد معلول همزمان که در حال اشتغال هستش صاحب خانه و وسیله نقلیه مناسبش شود و به گونهای شایسته از زندگی شخصی و کاریاش لذت ببرد و زندگی کند و از استانداردهای جهانی عقب نماند، کمک به ازدواج آنها با مشاورههای تخصصی انجام گیرد و بیهزینه و آسان باشد که مانع بسیاری از مشکلات ثانویه خواهد بود.
بنابراین به قول مقام معظم رهبری (این پدر دانا و خردمند که حرفهای گوهرش خیلیها نمیفهمندش) در این فرد معلول در جامعه ما در آن حالت و آن موقع دردی خبر معلولیت نخواهد داشت. و اینکه معلول هست و درد معلولیت را تحمل میکند خودش بار گرانی هست دیگر نباید به درد و الم آنها افزوده و توقع موفقیت را داشته باشیم!