دویدن در پی آواز حقیقت: سرگذشت فکری و حرفهای یک روزنامه نگار، رضا عبداللهی، انتشارات توانمندان، 1402، 261 ص.
ISBN: 978-622-5207-35-6
موضوع ها:
روزنامهنگاران ایرانی — قرن ۱۴ — خاطرات
مشاهده صفحات اولیه کتاب
متن پشت جلد کتاب:
اینک در پی نقش زدن خویشتن نیستم و تنها بنا دارم، به گوشهای از خاطرات عمری پرسه زدن در دنیای مطبوعات سرک بکشم و زندگی نگاره حرفهایام را بر آفتاب کنم، چه به تعبیر کارل راجرز : «شخصیترین مسائل، جهانشمولترین آنهاست» و ای بسا گوشهای از خاطرات و تجارب مخاطب را زنده کند و همذات پنداری خواننده را با نویسنده شکل دهد. همچنین درصددم، مسیر زندگی و سیر تحول و تطور فکری و تلاطمها و نوسانهای آونگ آسا و زیر و زبر شدنها و پوستاندازیهای مکررم را در ساحت تفکر و تعقل بکاوم؛ از خردی تا میانه سالی و بلکه پیرانهسری. حرکت در این مسیر یک جریان متغیر و سیلان مدام است و پایان ندارد. در پی آنم تا بناها و مبناهای تحول کیفی در نوع نگاهم و برداشتهای نوام را به انسان و جهان هستی بازخوانی کنم.
انتشارات توانمندان
ناشر تخصصی معلولیت و معلولان
تلفن: ۰۲۵۳۲۹۱۳۴۵۲ (ساعت ۸ الی ۱۷) ؛ شبکه های مجازی: ۰۹۳۹۸۳۷۳۴۳۵
آدرس: قم، بلوار محمد امین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴، دفتر فرهنگ معلولین
ایمیل: nori1363@gmail.com
سخن ناشر
زندگینامههای افراد فرهیخته و فعال مدنی علاوه بر اینکه منبع علمی است در انتقال دانش و تجربه و پیشرفت هم مؤثر هستند. به ویژه در خرده جوامعی که شخصیتهای مؤثر و کنشگر آنها مغفول واقع شدهاند و به هر دلیل فاقد تریبون و رسانه و نیز فاقد حمایت گروههای مرجع میباشند.
در توسعه هر جامعه عوامل بسیاری دخالت دارند یکی از آنها، فعال بودن چرخه اطلاعات است و زندگینامهها چرخه اطلاعات و آگاهی را در جامعه هدف پویاتر و فعالتر میسازد. تجارب پیشین ملی و تجارب جهانی از طریق زندگینامهها میتواند در گردونه اطلاعات وارد شده، و افراد حال و آینده را مبتنی بر آن دادهها بسازند و توسعه را محقق سازند.
زندگینامهها انواع دارد، یک رده، زندگینامههای خودنوشت یا اتوبیوگرافی است. اینگونه از زندگینامهها به دلیل اینکه گزارشگر رخدادهای مخفی و غیر علنی هستند، میتوانند از علل و عوامل حوادث پرده برداشته و دیدگاه جامعه را به واقعیتها نزدیک سازند. نویسنده خودنوشت، از اطلاعاتی پرده برمیدارد که در هیچ رسانه و منبعی نیامده ولی حوادثی را موجب شده است. وقتی نویسنده، اطلاعرسانی میکند، در واقع دیدگاههای جامعه را تکمیل و تصحیح مینماید. از اینرو اینگونه زندگینامهها در توسعه اجتماعی و فرهنگی جامعه هدف بسیار کارگشا است.
تابوی گریز از خودگرایی و از خودنویسی و مذموم بودن بیان فعالیتها و افکار خود در فرهنگ ایرانی، موجب شده زندگینامههای خودنوشت کمتر از جوامع غربی باشد. پژوهشگرانی مانند کامران فانی این رویه را معرفی و چنین نوشته: بزرگان ما چندان عنایتی به بیان شرح احوال خود نداشتند. نمونههای نادری مثل سرگذشت ابنسینا به قلم خود او هم فوقالعاده کوتاهاند.
این وضعیت در جامعه معلولان ایران کمرونقتر است. با اینکه شخصیتهای بزرگی در بین معلولان بوده که دارای افکار راهگشا و نیز فعالیتهای بسیار بودهاند ولی کمتر تجارب و دستاوردهای خود را نوشته و در اختیار دیگران گذاشتهاند. از اینرو پیشرفت امور در این جامعه سیر طبیعی و پیوسته نداشته و هر گروه در هر دوره، از ابتدا شروع کرده و با تجربهآموزی، وسط کار رها کردهاند. گروه یا نسل بعدی به دلیل اطلاع نداشتن از فعالیتهای پیشین، مجدداً از صفر شروع کرده است. این وضع، توسعه و پیشرفت این جامعه را مختل ساخته و باعث شده سرمایههای مادی و معنوی بسیار از دست برود.
اگر سازمان بهزیستی کشور از معلولان نخبه و کنشگر بخواهد، زندگینامه خود را بنویسند و منتشر کند، تأثیرش در پیشرفت این جامعه بیشتر از هر اقدام دیگر است. حتی زندگینامههای معدودی که نوشتهاند، به دلیل نداشتن هزینه چاپ و نشر روی زمین مانده و بهزیستی تاکنون کمکی نکرده است.
اولین زندگینامه خودنوشت که در ایران توسط یک نابینا نوشته و منتشر شد، کتابی به قلم احمد رضا است و در سال 1327 با عنوان «سرگذشت جسمی روحی» چاپ شده. کتابهای مهم دیگر کتاب «آن سوی تاریکی» نوشته پری زنگنه و کتاب «سرگذشت من» به قلم عبدالعزیز واحدی است. گاه بعضی افراد دارای معلولیت زندگینامه خود را به روش رمان نوشتهاند؛ مانند کتاب «عشق آهنی» نوشته مهناز صوفی.
متأسفانه افرادی که دارای آسیبهای جسمی بوده کمتر به تألیف زندگینامه خود پرداختهاند؛ به ویژه زندگینامههای تحلیلی که بیانگر حوادث اجتماعی و فرهنگی و ریشهیابی علل و عوامل رخدادها باشد.
کتاب حاضر نقطه عطفی است که از چند جهت اهمیت دارد. اولاً گویای سیر تحولات در افکار و مواضع فردی است و تعلق به گروهی دارد که تلقی عمومی این است که این گروه در حاشیهاند و برخلاف این طرز فکر و تلقی که در اقشار مختلف ایرانی وجود دارد غرب از چند قرن پیش به این تلقی دست یافت که یک عنصر و متغیر اساسی در پیشرفت و توسعه، معلولاناند و تمدن و مدنیت بدون افراد دارای معلولیت در تاریخ تحقق نیافته و هر جا تمدنی هست در کنار آن معلولان فعال هم بودهاند. همچنین این کتاب گویای این است که در زیر پوست جامعه رها شده معلولان، تحولات پر شتاب فرهنگی و اجتماعی در جریان است، اما مسئولان و مدیران و حتی نخبگان فرهنگی جامعه کمتر از آن اطلاع دارند.
دوم از فعالیت این قشر در روزنامهنگاری پرده برمیدارد و گزارش میدهد، فعالان این جامعه در حوزه مطبوعات و در همه عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و … فعال هستند و از این طریق آراء و فعالیتهای خود را مدیریت میکنند. همچنین در رخدادها و حوادث جامعه حضور دارند و درصدد انطباق خود با سیر رخدادها میباشند.
امید اینکه دیگر افراد جامعه هدف از این آثار تجربه آموخته و رخدادهای زندگی و تجارب خود را در قالب زندگینامه خودنوشت تدوین نمایند. قطعاً این آثار موجب سرعت یافتن چرخه توسعه شده و به دنبال آن افزایش رفاه، اشتغال و مناسب سازی را به همراه دارد.
لازم است از مؤلف محترم این کتاب، آقای رضا عبداللّهی تشکر کنیم، که در کنار فعالیت های حرفه ای معمول و مرسوم خود در زمینه های مختلف فرهنگی، ادبی، اجتماعی و … برای طرح مسایل و مشکلات افراد دارای معلولیت در مطبوعات و حوزه نشر کتاب کوشیده است. ایشان گذشته از چاپ مطالب مختلف در موضوعات متنوع و گوناگون و عمدتاً در روزنامه اطلاعات، صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته نامه سیاسی ـ اقتصادی «میهن»، سردبیر نشریه «فتوت» (ارگان مطبوعاتی ایرانیان مهاجر در بمبئی هندوستان)، صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر ماهنامه «حرکت» (اولین نشریه غیردولتی و مستقل معلولیتی در ایران) و غیره بوده است. در حوزه کتاب نیز تاکنون دو اثر از ایشان منتشر شده است: کتاب «جمهوری عجایب» (یادداشت های سفر به هندوستان) و کتاب «درآمدی بر جامعه شناسی قشربندی معلولیت در ایران».
همچنین در سال 1371 صفحه «با معلولين» در روزنامه اطلاعات با ابتکار ایشان و حمایتهای بیدریغ مرحوم حجت الاسلام سید محمود دعایی (مدیر مسئول وقت روزنامه اطلاعات) راه اندازی شد، که نخستین صفحه ثابت افراد معلول در یک روزنامه سراسری با مخاطب عام بود. این تجربه نوین ضمن طرح مسایل خاص بزرگترین اقلیت اجتماعی ایران، تلاش میکرد، به قدر و سهم خود به ارتقای نگرش عمومی و تصحیح نگاههای غیرواقع بینانه درباره معلولیت و افراد معلول بپردازد.
رضا عبداللّهی در این کتاب دو موضوع اصلی را دنبال میکند: نحوه ورود به روزنامه اطلاعات در دهه 60، خاطرات و تجارب و فعالیتهای مطبوعاتی در این دوران، نیز شرح پوست اندازیهای معرفتی و حرفهای و زیر و رو شدنهای مکرر شخصیتی و بیان آن چه از کودکی تا پیرانه سری بر ایشان رفته است، و بر موقعیت کاری و حرفهای و دیدگاهش اثر گذاشته است.
در این میان گاه به فراخور موضوع از برخی وجوه زندگی شخصی خود سخن گفته، از دنیای ذهنی کودکی تا مواجهه با مرگ در میان سالی بر تخت اتاق عمل در پی ایست قلبی و برداشتهایش از معنای زندگی و مرگ و بیان دغدغههای وجودی و طرح این پرسش سترگ و کهن هستی: «من کیستم؟».
محمد نوری
انتشارات توانمندان
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق میناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
حافظ
حرف اول
شاید نفسی و فرصتی نباشد و زندگی با «نام و چهره دیگر خود» در پی شکار من درنگ نکند؛ پس میبایست از غار تنهاییام میگریختم و گوشه میخانه را – که خانقاه من است – ترک میکردم. پیشتر از نجواهای درونی و تألمات وجودیام، با سایهام – نشسته بر روی دیوار – گفته بودم . سایهام تنها مخاطب تقریر صریح نفس این «گنگ خواب دیده » است.
اینک در پی نقش زدن خویشتن نیستم و تنها بنا دارم، به گوشهای از خاطرات عمری پرسه زدن در دنیای مطبوعات سرک بکشم و زندگی نگاره حرفهایام را بر آفتاب کنم، چه به تعبیر کارل راجرز : «شخصیترین مسائل، جهانشمولترین آنهاست» و ای بسا گوشهای از خاطرات و تجارب مخاطب را زنده کند و همذات پنداری خواننده را با نویسنده شکل دهد.
همچنین درصددم، مسیر زندگی و سیر تحول و تطور فکری و تلاطمها و نوسانهای آونگ آسا و زیر و زبر شدنها و پوستاندازیهای مکررم را در ساحت تفکر و تعقل بکاوم؛ از خردی تا میانه سالی و بلکه پیرانهسری. حرکت در این مسیر یک جریان متغیر و سیلان مدام است و پایان ندارد. در پی آنم تا بناها و مبناهای تحول کیفی در نوع نگاهم و برداشتهای نوام را به انسان و جهان هستی بازخوانی کنم. مایلم تجربه زیستهام را به ساحت اجتماعی پیوند بزنم و در ملتقای دو امر شخصی و عمومی، به والایش از حریم فردی به حوزه جمعی بپردازم و خاطرات و تفکرات خود را به اشتراک بگذارم.
در این قاب اما گاه نقاب بر چهره زدهام و به اشاراتی کنایی به پارهای از گفتههای ناتمام و شماری از کسان نامرام بسنده کردهام و البته «یاد بعضی از نفرات رزق روح » را گرامی داشتهام. نیز بیشتر، از تجارب شهد بیز و کمتر، از خاطرات شرنگآمیز گفتهام.
امید دارم، توانسته باشم قدر و قدرت و اندازه کلمات و اوقات شریف خوانندگان محترم را حرمت نهاده باشم و از لطف یاران صدیق و نقد ناصحان مشفق بهرهمند شوم.