لبخند تلخ

مدیر سایت
توسط مدیر سایت
54 دقیقه مطالعه

لبخند تلخ: مجموعه داستان، صادق صالحی، انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین، 1399، 543 ص.

ISBN: 978-622-6216-49-4

موضوع (ها):
داستان‌های کوتاه فارسی — قرن ۱۴
Short stories, Persian — 20th century

مشاهده صفحات اولیه کتاب

متن پشت جلد کتاب:
این مجموعه شامل داستان‌هایی است که آینه تمام نمای غم‌ها و شادی‌ها، کمبودها و دارایی‌ها در زندگی نابینایان است. داستان‌ها گویای حقایق و واقعیت‌های عبرت‌آموز برای عموم مردم و به ویژه برای خود افراد دارای معلولیت است. مؤلف تلاش کرده واقعیت‌هایی را که از دیرباز تا امروز در کشور ما بوده به صورت داستان معرفی کند. اما نخواسته این واقعیت‌ها را بدون آرایه بیاورد. بلکه تلاش کرده این حقایق را با طنز و شوخی آراسته سازد تا خواننده در هنگام مطالعه هم بخندد و هم بیندیشد؛ هم جذب حقایق جامعه شود و هم به وضع اسفبار و مشکلات فکر کند. به همین دلیل این کتاب را لبخند تلخ نامیده است. همه روزانه در زندگی با واقعیت‌های تلخی مواجه می‌شویم که در عین تلخی خنده‌آور هم هست. داستان‌های این مجموعه علاوه بر تناقض نمایی، گفت‌وگو محور است. با این روش، حقایق با وضوح بیشتر معرفی شده و مواضع افراد به خوبی شناخته می‌شوند.

انتشارات توانمندان
ناشر تخصصی معلولیت و معلولان
تلفن: ۰۲۵۳۲۹۱۳۴۵۲ (ساعت ۸ الی ۱۷) ؛ تلگرام: ۰۹۳۹۸۳۷۳۴۳۵
آدرس: قم، بلوار محمد امین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴، دفتر فرهنگ معلولین
ایمیل: nori1363@gmail.com

آغاز
قصه در همه ملت‌ها و تمامی فرهنگ‌ها مقبول همه اقشار از کودکان تا سالخوردگان بوده است؛ زیرا تأثیرهای داستان در زندگی‌ مردم برای همگان وجود داشته و به وضوح کارآمدی فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی داستان را مشاهده می‌کرده‌اند. حتی کتب اصلی ادیان چون قرآن کریم و انجیل و تورات به داستان اهمیت داده و بخش مهمی از این آثار، داستان و سرگذشت شخصیت‌ها و ملت‌ها است.
نخبگان علوم تربیتی و آموزش و پرورش از قدیم دریافتند، از داستان به عنوان یک شیوه برای اصلاح افراد و جوامع می‌توانند استفاده کنند؛ به ویژه در سده‌های اخیر در غرب، داستان را با امکانات جدید در اختیار عموم قرار دادند؛ فیلم‌ها و سریال‌هایی بر اساس داستان‌ها ساخته شد؛ نیز پس از بازنویسی در قالب کتاب منتشر گردید. به تدریج مسئولین فرهنگی و آموزش و پرورش معلولان هم به اهمیت و کارآمدی داستان در پیشرفت این قشر پی برده و تلاش کردند از داستان به عنوان یک ابزار و یک شیوه برای ترقی و پیشرفت این قشر استفاده کنند. همچنین خود نابینایان، ناشنوایان، افراد دارای معلولیت حرکتی یا ذهنی یا رفتاری هم تأثیرهای داستان را در زندگی خودشان تجربه کردند و داستان‌نویسی و سپس به اشتراک گذاشتن داستان‌ها را شروع کردند. ابتدا معلولان اروپایی و بعداً معلولان آمریکایی به داستان پرداختند، ولی این تجربه موفق به سرعت فراگیر شد و اکنون در بسیاری از کشورها معلولان به داستان‌نویسی رو آورده‌اند.
اما داستان چه تأثیری در معلولان داشت که آنان جذب می‌شدند و به نوشتن داستان علاقه‌مند گردیده‌اند؟
به منظور پاسخ به این پرسش، لازم است برخی از جنبه‌های مؤثر داستان در زندگی و سرنوشت معلولان را بررسی ‌کنیم.
اولین بار معلولین به نگارش سرگذشت خودشان علاقه‌مند شدند. هر معلول به ویژه معلول‌هایی که در نوجوانی یا جوانی معلولیت پیدا کرده و به عیان می‌دیدند، رفتار با آنها متفاوت است و روند زندگی آنان مثل مردم عادی، راحت و آسان نیست و همواره سختی‌ها و مشکلاتی را باید تحمل کنند. از طرف دیگر می‌دیدند که کسی به این سختی‌ها توجه نمی‌کند؛ مورخین، روزنامه‌نگاران و گزارشگران به زندگی پادشاهان و مشاهیر توجه کرده و مدام از آنها گزارش و مطلب منتشر کرده‌اند. ولی نسبت به این قشر غافل بوده و هستند. این دلایل موجب شد خود معلولان و برخی از مدافعین آنان، شروع به نوشتن زندگی‌نامه معلولان کنند و سرگذشت آنها و نیز مشقت‌ها و سختی‌های آنان را گزارش کنند.
هنوز بسیاری از معلولان که به سراغ نگارش و نویسندگی می‌روند همین انگیزه را دارند، البته بعداً با شروع نهضت‌ مطالبه‌گری و توسعه جریان حقوق‌گرایی معلولان در کشورهای مختلف، انگیزه آنها تشدید شد و عناصر دیگری به خواسته‌های آنان افزوده شد. از جمله تأکید و اهتمام آنان به معرفی توانمندی‌های خودشان بود؛ زیرا برای جلب نظر حقوقدانان و مقنن‌ها (قانون‌گذاران) باید توانایی‌های خودشان را اثبات می‌کردند و بر اساس این توانایی‌ها به مطالبه حقوقشان اقدام می‌نمودند.
در مقابل دیدگاهی است که معلولان را یک قشر بی‌خاصیت و فاقد توانمندی و بازدهی و فقط سربار جامعه می‌دانند؛ اینان به دلیل عدم توانایی انجام کار می‌گویند: از این‌رو حقوقی برای آنان نمی‌توان تثبیت کرد و نمی‌توان از اموال و ثروت جامعه به آنان اختصاص داد. این دیدگاه تا جایی پیش می‌رفت که می‌گفت اینان باید از بین بروند و جامعه از آنان پاکسازی شود. همان‌طور که دولت هیتلر به توصیه طرفداران این دیدگاه، افراد بسیار از معلولان را از بین بُرد؛ البته افرادی با همین دیدگاه معتدل‌تر هستند و می‌گویند: باید به حداقل‌ها اکتفا کرد و به اندازه بخور و نمیر به معلولان امکانات داد و آنان را در نوانخانه‌ها و آسایشگاه‌ها نگهداری نمود.
در مقابل این دیدگاه، معلولان از اواسط سده نوزدهم به میدان آمده و شروع به معرفی توانایی‌های خود نمودند. به همین دلیل است که از این زمان آمار زندگی‌نامه‌های معلولان افزایش ‌یافت. آنان مثل قرون گذشته سعی در مخفی کردن خود و معلولیت خودشان نمی‌کردند بلکه با صراحت و شجاعت خود را فردی دارای معلولیت ولی توانا در مثلاً امور هنری، یا فرهنگی یا اجتماعی معرفی می‌کردند. همین رویه به تدریج وارد ایران شد و به تدریج این سنت در ایران هم گسترش یافت به طوری که در سه دهه اخیر رشد زندگی‌نامه‌های معلولان چندین برابر گذشته شده است.
نگارش سرگذشت معلولان چه توسط خودشان یا دیگران و به شیوه‌های مختلف داستان، رمان، مستند و تاریخی، غیر از معرفی توانمندی جهت اثبات حقوقشان، پیامدهای دیگر هم به همراه داشته است:
ـ تثبیت هویت اجتماعی: خودشان را به عنوان بخشی از جامعه شناسانده و می‌گفتند ما دارای تفاوت با دیگران هستیم ولی این تفاوت نباید به تبعیض و بی‌عدالتی منجر گردد.
ـ تحکیم و توسعه جریان حقوق‌گرا: معلولان از طریق زندگی‌نامه، خودشان را شهروندان صاحب حق معرفی کرده‌اند؛ زیرا زندگی‌‌نامه‌ها اثبات کننده این است که آنان در انسانیت و مثلاً در ایرانیت با دیگر شهروندان ایرانی یکسان هستند. بر این اساس در دارایی‌ها و مناصب و امکانات ایران سهیم و ثروت‌های عمومی به آنها هم تعلق می‌گیرد.
ـ مشارکت اجتماعی: معلولان در زندگی‌نامه‌های خود تأکید کرده‌اند: مفت و مجانی و صدقه‌سری و از سَر ترحم، امکانات نمی‌خواهند؛ بلکه به دلیل شهروندی، مثل دیگران در جامعه مشارکت داشته و برای رفع معضلات جامعه تلاش می‌کنند. مثلاً معلم یا نقاش و هنرمند یا موسیقی‌دان یا مداح و یا… هستند و برای جامعه کار می‌کنند و جامعه هم باید آنها را تأمین کند؛ به عبارت دیگر رابطه دو سویه با جامعه دارند؛ هم خدمت می‌کنند و هم از خدمات دیگران استفاده می‌کنند.
خلاصه زندگی‌نامه‌های آنان خود اثبات کننده مشارکت اجتماعی آنان است. همین مشارکت منشأ حق مداری و حقوق طلبی آنها است.
ـ نفی دیدگاه‌های منفی: دیدگاه کسانی که معلولان را متکدی دانسته و سرنوشت آنان را وابسته به دیگران می‌دانند و می‌گویند معلولان با مساعدت‌های عده‌ای از مردم یا دولت زنده هستند و اگر این مساعدت‌ها قطع شود، آنان خواهند مرد، با این زندگی‌نامه‌ها نقض و نفی خواهد شد.
داستان سرگذشت معلولان اثبات کرده حتی در قرون گذشته معلولان در روستاها به عنوان چوپان و غیره در انواع مشاغل دامپروری و کشاورزی تلاش می‌کرده‌اند. چهره‌های بزرگی که منشأ خدمات بی‌نظیری شده‌اند، از بین معلولان برخاسته‌اند. رودکی به عنوان احیاگر ادبیات فارسی و ادیسون مخترع برق و لامپ و هزاران کاشف، دانشمند و نخبه دیگر جزء این قشر هستند.
خلاصه اینکه زندگی‌نامه معلولان اسنادی برای اثبات این است که آنان در طول تاریخ نه تنها متکدی نبوده‌اند بلکه منشأ کار و خدمت بوده‌اند.
ـ فرهنگ ویژه: داستان‌های معلولان اثبات‌گر این است که معلولان یک بخش از جامعه با اندیشه‌ها، آداب و رسوم خاص خود هستند. این جامعه تفاوت‌ها و در عین حال اشتراکاتی با دیگر اقشار دارند. به همین دلیل نهادهای ملی و جهانی ویژه ایجاد شد که به امور متفاوت آنان مستقلاً رسیدگی کند. از این‌رو پارالمپیک و آموزش استثنایی تأسیس شد. همچنین لازم است در بخش‌های فرهنگ، هنر و… هم نهادهای مستقل و ویژه داشته باشند تا با تدبیرها و برنامه‌ریزی‌های مستقل برای آنان در عین تأکید بر تفاوت‌ها، حضور فراگیر آنان در جامعه و منزوی نشدن آنها را انجام دهند.
داستان‌ها اعم از زندگی‌نامه‌ها یا گزارش‌ها درباره دیگر جوانب جامعه معلولان، گویای تفاوت‌ها و نیز اشتراکات است و می‌تواند مواردی که ویژه این قشر است را معرفی کند و در نهایت بر اساس همین داستان‌ها فرهنگ ویژه آنان تثبیت و تدوین شود.
ـ داستان به عنوان توانبخش: خود داستان می‌تواند به افراد دارای معلولیت توان بدهد و آنان را از افسردگی و پریشانی نجات بخشد. کسانی که مشغول نگارش‌اند، چهره آنان بشاش است، بانشاط‌تر و شاداب‌تر هستند و در زندگی موفق‌تر می‌باشند.
توانبخشی مدرن به جای داروهای شیمیایی یا گیاهی آرام‌ بخش، شیوه‌های فرهنگی مثل داستان‌نویسی، سرگذشت نگاری را به معلولان توصیه می‌کنند. تجربه نشان داده آسایشگاه‌هایی که به شیوه‌های مدرن فرهنگی، معلولان را نگهداری می‌کنند، موفق‌تر هستند.
داستان به عنوان منبع درآمد: نویسندگی امروزه یکی از منابع کسب درآمد است. نویسندگان خوب حتی در کشورهای مثل ایران، استقلال اقتصادی دارند و روی پای خود، زندگی موفقیت‌آمیزی دارند.
نویسندگی انواع مختلف دارد، رمان و داستان‌نویسی یکی از اقسام نویسندگی است. رمان‌ها و داستان‌هایی در سال‌های اخیر ثروت‌های انبوه برای صاحبان آنها به ارمغان آورده‌اند. رمانی در انگلستان که توسط یک ایرانی نوشته و منتشر شد؛ هر سال سه بار و هر بار بالای یک میلیون تیراژ داشته است.
البته نویسندگی مثل هر رشته دیگر نیاز به پشتکار، مطالعات فراوان و ممارست بسیار دارد. ولی نسبت به شیوه‌های دیگر، برای معلولان آسان‌تر و دسترسی به آن راحت‌تر است و از این طریق زودتر به موفقیت می‌رسند.
داستان‌نویسی نیاز به امکانات و ابزارآلات گران قیمت و جای مخصوص ندارد، فقط با یک خودکار و چند صفحه کاغذ می‌تواند کار را آغاز کند. نیز برای ارتقا و مطالعات بیشتر می‌تواند از رسانه‌ها استفاده کند. هر معلولی در خانه می‌تواند از برنامه‌های رادیو و تلویزیون استفاده و بر تجارب خود بیفزاید؛ بنابراین این رشته مثل گرافیک یا نقاشی یا هنر معرق نیست که نیاز به وسایل کار و جای خاص داشته باشد؛ بلکه با حداقل و ارزان‌ترین و ساده‌ترین وسایل می‌توان کار را شروع کند. با اینکه ایرانیان در زمینه داستان استعداد خوبی دارند اما نهادهای متصدی امور معلولان مثل بهزیستی و نیز تشکل‌های مردمی به این رشته اهتمام کافی نداشته‌اند.
اما کتاب حاضر که شامل یازده داستان بلند است؛ از جهاتی قابل توجه است به دلیل ویژگی‌های مخصوص به خود این داستان‌ها، جذابیت و اهمیت پیدا کرده‌اند. اکنون به برخی از این ویژگی‌ها می‌پردازم.
1ـ نویسنده به عنوان یک نابینا دارای قدرت تخیل گسترده است؛ استفاده او از تمثیل‌ها، کنایات، تشابه‌ها و قرینه‌سازی‌ها گویای این است که قدرت خیال مؤلف بُرد و توانایی گسترده دارد.
2ـ اطلاعات مؤلف از حقایق عیان یا زیرپوستی جامعه قابل توجه است. به دلیل اینکه او شخصیتی اجتماعی است و حضور اجتماعی و روابط با افراد و اقشار مختلف دارد از این‌رو دارای اطلاعات وسیع می‌باشد. این ویژگی‌ در جاهای مختلف هر داستانش مشخص است.
3ـ آمیختگی واقعیت‌ها بر تخیلات ویژگی دیگر داستان‌های این اثر است.
4ـ آسیب‌شناسی اجتماعی و معرفی مشکلات و معضلات جامعه در هر داستان مطرح شده است.
5ـ مؤلف درصدد هست، داستان‌هایش آینه تمام نمای جریان‌ها و رخدادهای جامعه باشد. به عبارت دیگر حوادث را بدون سانسور و بدون فیلتر به مخاطب انتقال دهد. او خود را امانت‌دار می‌داند و دست بردن در گزارش حوادث را زشت و قبیح می‌شمارد. از این‌رو دانش‌آموزان یک کلاس آن‌گونه که با یکدیگر حرف می‌زنند و ناظمشان آن‌طور که با آنها سخن می‌گوید، به آنها فحش می‌دهد حرف از باد معده و بوی بد آن می‌زند، این مطالب را بدون سانسور منعکس کرده است.
6ـ مؤلف علاقه‌مند است دیالوگ‌های مردم آن هم مردمی که در روستا یا در محیط‌های قبیلگی زندگی می‌کنند، همان‌طور که بوده و بدون دست‌کاری آورده و معرفی شود تا نسل‌های بعد با این واقعیت‌ها و رخدادها به همان وضعیتی که جریان داشته، آشنا شوند. نه اینکه این رخدادها اطو کشیده شوند و پرده‌ای روی آنها کشیده شود و نسل‌های بعد، از روی آن پرده یا از پشت عینک خاص آن وقایع را بشناسد.
چنین شیوه‌ای برای معرفی وقایع به نظر مؤلف نوعی تحریف حوادث است و موجب گمراهی نسل‌های بعد می‌شود. برای نمونه ما برای اینکه بفهمیم در دوره صفویه یا زندیه مردم اصفهان چگونه با هم حرف می‌زده‌اند و از چه ضرب‌المثل‌هایی استفاده می‌کرده‌اند، هیچ منبعی نداریم. چون مورخین و مؤلفین آن دوره و نیز دوره‌های بعد حوادث را تحریف شده گزارش کرده‌اند؛ اما در غرب حوادث گذشته هم در نقاشی‌ها و هم در مکتوبات، لخت و بدون پوشش خاص به دست نسل‌های بعد رسیده است. از این‌رو به راحتی می‌توانیم نسبت به قرون وسطی شناخت پیدا کنیم.
7ـ این داستان‌ها منبع خوبی برای مطالعه مردم شناسانه قوم بختیاری و شهرکرد است. اصطلاحات، ضرب‌المثل‌ها و دیگر فنون کلان آن قوم را در لابه¬لای داستانش آورده است.
8ـ همان‌طور که داستان‌های صادق هدایت و دیگران نویسندگان کلاسیک ایران پس از گذشت چند دهه ارزش پیدا کرد و نخبگان به ارزش آنها پی بردند. داستان‌های این مجموعه هم در آینده، بیشتر معلوم خواهد شد.
9ـ این مجموعه گویای فرهنگ معلولیتی و نابینایی هم هست و منبع سودمند برای پژوهشگرانی است که درصدد تحقیق در زمینه فرهنگ و ادبیات معلولان تحقیق هستند.
10ـ داستان‌های این مجموعه چند لایه و دارای پیچیدگی‌هایی است، به طوری که به راحتی فرجام هر حادثه قابل پیش‌بینی نیست. مؤلف در هر داستانی، سیر حوادث گوناگون و متشتت و متنوع را پشت سر می‌گذارد تا به نتیجه می‌رسد.
یازده داستان این مجموعه در سال‌های 1395 و 1396 تألیف شده و منعکس کننده وضعیت جامعه ایران در آن سال‌ها هم هست. برای مؤلف محترم آقای صادق صالحی آرزوی موفقیت بیشتر می‌نماییم.
محمد نوری
مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین

مقدمه
علاقه به داستان در نهاد و ذاتم وجود داشت و گاه به آن می‌پرداختم تا اینکه بعد از 1390 وقت و فرصت بیشتر پیدا کردم و به فکر افتادم داستان‌های در حافظه‌ام یا مکتوباتم را تألیف و به چاپ بسپارم. اولین مجموعه داستان‌های اینجانب با عنوان لبخند در سال 1395 منتشر شد. عده‌ای مرا به نیکی ستودند و بعضی هم به نقد من پرداختند، پس از آن متوجه قوت‌ها و ضعف‌های خود شدم و تلاش کردم چند داستان دیگر در مجموعه‌ای جدید منتشر کنم. بیش از دو سال وقت گذاشتم و یازده داستان بلند آماده کردم و پاییز 98 برای انتشار به مدیریت انتشارات توانمندان سپردم.
به هنگام چاپ و انتشار کتاب لبخند، هیچ‌گونه مساعدت نشدم؛ با اینکه فکر می‌کردم حداقل بهزیستی به کمکم می‌شتابد. بالاخره با هزینه شخصی و گرفتن قرض و وام لبخند را منتشر کردم؛ و پس از چاپ کتاب لبخند به دلیل گران‌تر شدن کاغذ و هزینه‌های چاپخانه‌ای فکر نمی‌کردم بتوانم به زودی کتاب دیگری را تقدیم فرهنگ دوستان و خوانندگان گرامی کنم. اما نیک‌اندیشی و نیکوکاری عده‌ای، موجب شد تا مجدداً دست به کار تألیف شده و اقدام به انتشار مجموعه داستان حاضر نمایم. هر چند مجموعه داستان قبلی که با سرمایه شخصی منتشر کردم، فشارهای بسیاری را تحمیل کرد. و به این دلایل خیال نداشتم به زودی مجموعه دیگر یعنی کتاب حاضر را تقدیم علاقه‌مندان و خوانندگان گرامی کنم، ولی بر اثر راهنمایی دوست عزیزم جناب رسول رضایی رئیس کتابخانه عمومی اصفهان که در برگرداندن کتاب‌های بینایی به گویا و ارائه کتب گویا به نابینایان جهت بالا بردن سطح فرهنگی همنوعان تلاش می‌نمایند، با «دفتر فرهنگ معلولین» تماس گرفتم؛ خوشبختانه با گشاده‌رویی و ابراز لطف و محبت و اعلام همکاری جهت چاپ کتاب مواجه شدم. از این‌رو انگیزه لازم برای آماده‌سازی کتاب حاضر را پیدا کردم. همین‌جا لازم می‌دانم نهایت کمال سپاس و قدردانی را از عزیزانی که در دفتر فرهنگ معلولین صادقانه به همنوعان معلولین کشور خدمت‌رسانی فرهنگی می‌نمایند و تلاش می‌کنند تا جایگاه واقعی افراد دارای معلولیت از راه فرهنگی به جامعه معرفی گردد، اعلام نمایم. و آرزوی توفیق روزافزون برای تک تک ایشان از هستی لایزال مسئلت ‌نمایم. خصوصاً جناب محمد نوری که قبول زحمت ویرایش کتاب را بر عهده گرفت و فرزند گرامی ایشان علی نوری مدیر انتشارات توانمندان.
همچنین لازم است از حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی که توجه ویژه به افراد دارای معلولیت داشته و دفترشان به ریاست حجت‌الاسلام سید جواد شهرستانی که با تأمین هزینه‌های تشکل‌های فعال در امور معلولین، به ویژه دفتر فرهنگ معلولین تشکر نموده و از خداوند منان آرزوی صحت و سلامت و طول عمر با عزت را برای ایشان مسألت می‌نماییم.
غیر از دفتر فرهنگ معلولین، تشکل‌های مردمی دیگر که به مسائل فرهنگی معلولان برسند، اندک هستند. سازمان‌های دولتی هم با این که طبق قوانین مصوب، موظف و مکلف‌اند در زمینه امور فرهنگی معلولان انجام وظیفه کنند، ولی متأسفانه اقدامات آنان در این زمینه محدود و اندک است. بنابراین به دلیل اهمیت و زیربنا بودن فرهنگ، فقدان اقدامات مناسب در این زمینه، موجب شده نه تنها مشکلات این قشر مرتفع نشده بلکه به مشکلات آنان در زمینه‌های دیگر افزوده شود.
از طرف دیگر، ادارات و سازمان‌های فرهنگی دولتی، خود را موظف به رفع مشکلات نمی‌دانند، زیرا بهزیستی را مکلف در امور فرهنگی معلولان معرفی می‌کنند. با کمال تأسف معلولین همچون چوب دو سر طلا، به هر اداره‌ای مراجعه کنند، می‌گویند به بهزیستی مراجعه کنید و به هنگام مراجعه به بهزیستی می‌گویند، به خیریه‌ها، بخش خصوصی و خیرین مراجعه کنید. در نهایت هم کمبود بودجه را بهانه می‌کنند.
معلولان و کارشناسان معلولیت در سال‌های اخیر، طرح‌های متعدد برای اصلاح امور آنان ارائه داده‌اند. بعضی از این طرح‌ها، اصلی‌ترین مشکل را ساختار خود بهزیستی می‌داند و پیشنهاد داده‌اند که این نهاد باید منحل شود، اما در اینکه چه نهادی جایگزین گردد، راه کارها متفاوت است. بعضی شهرداری‌ها را جایگزین مناسب دانسته، بعضی دیگر می‌گویند، باید نهادی توسط خود معلولین و با رأی و انتخاب آنها شکل بگیرد. طرح سومی هم پیشنهاد شده که وظایف بهزیستی بین وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت بهداشت و درمان و وزارت کشور تقسیم گردد.
البته کسانی هم رأی به اصلاح بهزیستی می‌دهند و هنوز این سازمان را اصلاح‌پذیر می‌دانند. ولی به تدریج دیدگاه کسانی که بهزیستی را ذاتاً ناکارآمد و غیر قابل اصلاح می‌دانند، رو به افزایش است و طرفداران این دیدگاه در حال زیادتر شدن می‌باشند.
آنچه بیش از هر چیز در عملکرد بهزیستی مشهود است، ناکارآمدی در زمینه فرهنگی است. با اینکه جهان مدرن و کشورهای پیشرفته یا در آستانه پیشرفت، بیشترین اهتمامشان به امور فرهنگی معلولین است، زیرا به تجربه فهمیده‌اند، فرهنگ بهترین روش برای حل مشکلات آنان است.
اما سازمان بهزیستی همواره از فرهنگ فاصله گرفته است. به ویژه در عرصه مقولاتی مثل کتاب، نویسندگی، روزنامه‌نگاری، تولید محتوای فرهنگی تاکنون برنامه و اقداماتی نداشته است. اگر بهزیستی در موارد مثل تئاتر، سینما و موسیقی به برگزاری جشنواره و نشست اقدام کرده و گاه اعلام کرده اینها فرهنگی یا فرهنگی ـ هنری است؛ یا مساعدت در پیشرفت معلولین در آموزش و پرورش و آموزش عالی را به عنوان یک مقوله فرهنگی معرفی کرده و مدعی شده در امور فرهنگی ورود داشته و دارای کارنامه پر برگ و باری است؛ اما لازم است یادآور شویم که فرهنگ یک معنای اعم دارد که شامل آداب و رسوم، آموزش و پرورش و حتی هنر هم می‌شود؛ و یک معنای اخص دارد که شامل اموری می‌گردد که با اندیشه و عقلانیت انسان ارتباط دارد. در این معنا، فعالیت‌های آموزشی و پرورشی یک رشته به موازات فعالیت‌های فرهنگی است، همین‌طور فعالیت‌های هنری. هر چند این امور با اندیشه مرتبط هستند ولی تفاوت‌ها و تمایزها موجب شده، اینها را رشته‌های مستقل تعریف کنند.
معلولان نیاز جدی به هنر و آموزش و پرورش و دیگر رشته‌های این‌چنینی دارند و بهزیستی تاکنون اقداماتی برای آنان داشته است. اما فعالیت‌های خاص فرهنگی که به رشد عقلانی و فکری خود معلولان و نیز جامعه منجر شود و معلولان بتوانند با حداقل هزینه به حداکثر بازدهی و حتی درآمد مالی برسند و از نظر هویت اجتماعی، شأن و منزلت آنان ارتقاء یابد، در این زمینه‌ها اقدامات بهزیستی اندک بوده است.
معلولان ایران پس از ورود به دوره متوسطه یا گذراندن این دوره می‌توانند در رشته‌های مختلف مانند نویسندگی، آموزش ببینند و با یک قلم و چند صفحه کاغذ شروع به تولید کنند و درآمد به دست آورند. برای مثال در ایران هر ماه چند هزار مقاله، کتاب، پایان‌نامه، سند، فیلم و دیگر تولیدات منتشر می‌شود. اطلاعات همه این تولیدات باید ثبت و ذخیره شود تا بعداً هر کسی خواست به راحتی بازیابی کند. بانک‌ها و سایت‌های اطلاعات در پزشکی، در جراید و رسانه‌ها، در شهرداری‌ها و دیگر ادارات دولتی و حتی در تشکل‌های مردمی به منظور ذخیره اطلاعات و سرویس‌دهی به کاربران تأسیس شده است.
همه این مراکز به کسانی نیاز دارند که تولیدات را ثبت و چکیده این تولیدات را در سیستم وارد کنند. اگر هر ماه یک میلیون تولیدات در ایران داشته باشیم و هر فرد، روزانه بتواند 20 مورد و ماهانه 500 مورد ثبت و چکیده کند یعنی هر ماه به دو هزار نفر نیاز است که این کار را به سامان برساند.
اما ظرف یک هفته می‌توان معلولان را در زمینه ثبت و چکیده آموزش داد؛ اینان در دوره آموزشی و پس از آن وسایل گران قیمت نمی‌خواهند و فقط یک خودکار و چند صفحه برایشان کفایت می‌کند.
این شیوه که در جهان به روش تولید آسان و سبک یا شیوه درآمدزایی سبک و آسان شناخته شده، می‌تواند بخش عظیمی از معلولان ایران را به اشتغال و درآمد مکفی رسانده، آن هم مشاغلی پر پرستیژ و به لحاظ شأن و منزلت، قابل توجه.
فقط یک رشته را توضیح دادم، ده‌ها رشته تولیدی آسان و سبک هست که افراد پس از یک دوره آموزشی کوتاه و با اتکا بر وسایل ارزان قیمت و با شیوه‌‌ای آسان می‌توانند هم مشارکت اجتماعی داشته باشند و هم آینده مطمئن و هم به درآمد و اشتغال برسند. برخی از کشورهای اروپایی از طریق نویسندگی کتاب، معلولان بسیاری را به درآمد و اشتغال و مشارکت رسانده‌اند. کتب تألیف شده پس از چاپ و نشر و فروش می‌تواند سودآوری داشته باشد. برخی آثار به تیراژهای انبوه و چند چاپ رسیده و یک اثر توانسته درآمدی کلان برای مؤلف داشته باشد.
علاوه بر آن تألیفات در جشنواره‌ها و مسابقات شرکت داده می‌شوند و از این طریق جوایز و هدایای مالی برای مؤلفین به همراه دارند. نویسنده در انواع رسانه‌ها به عنوان مصاحبه شونده یا آموزش دهنده یا عناوین دیگر دعوت شده و دستمزد دریافت می‌کند بیمه‌ها اعلام کرده‌اند هر مؤلف سه اثر عرضه کند در مواردی از جمله بیمه عمر تا آخر عمر، ماهانه مبلغی دریافت می‌کند. و ده‌ها شیوه دیگر که به افزایش بنیه مالی مؤلف و رشد اجتماعی او کمک می‌کند.
حتی در ایران، نویسندگان بیمه پزشکی می‌شوند و بعضی معلولان از طریق تألیف کتاب به درآمدهایی رسیده‌اند. هر چند هنوز در ایران وضعیت مطلوب نیست و هنوز لایه‌های مختلف که باید از مؤلف دارای معلولیت حمایت کند پدید نیامده ولی به رغم همه این مشکلات این شیوه توانسته مساعدتی برای آنان باشد.
متأسفانه هنوز در ایران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تألیفات معلولان را به رسمیت نشناخته به ویژه آثار بریل و گویا را. فردی غیر معلول یک عنوان کتابش، پنجاه سکه کامل طلا، جایزه گرفت. آثاری که به عنوان کتاب سال معرفی می‌شوند، جوایز قابل توجه دریافت می‌کنند. حتی مؤلفان خارجی که در کتاب سال جمهوری اسلامی شرکت می‌کنند، جوایز مهم‌تری دریافت می‌کنند. اما تا سال 1397 برای معلولان چنین برنامه‌ها و حمایت‌هایی نبود. با فشارهای خود معلولین اخیراً دو جشنواره بریلفا و کاما برای کتاب معلولان برگزار شد و معلولان نویسنده به جوایز نسبتاً خوب برای اولین بار دست یافتند. البته در برخی شهرها هم فعالیت‌های محدودی در سال‌های گذشته بوده است. لازم به یادآوری است بهزیستی در هیچ یک از این فعالیت‌ها نقش اصلی و گسترده ایفا نکرده است.
خلاصه اینکه معلولان ایران دارای استعدادهای خدادادی و ذاتی هستند، فقط نیاز به آموزش و حمایت اندک دارند. این افراد با آموزش کوتاه و با حمایت و زمینه‌سازی می‌توانند بهترین تولیدگران هنری، فرهنگی، آموزشی، حتی صنعتی و کشاورزی شوند. از درون جامعه هدف، مربی و معلم خوب، روزنامه‌نگار و نویسنده حاذق، نقاش و معرق‌کار و مجسمه‌ساز نمونه، کشاورز و صنعت‌کار ورزیده و قابل اعتماد عرضه خواهند شد. حتی نابینایان در رشته‌هایی مانند چوب‌داری، باغداری، کشاورزی و ماهیگیری به اشتغال و درآمد رسیده‌اند و با آموزش صحیح نابینایان از پس این مشاغل برمی‌آیند.
هم چنین نابینایانی را می‌شناسیم که در امور تأسیسات ساختمانی، الکتریکی،کامپیوتری و … امرار معاش میکنند.
چند دهه است معلولان و دلسوزان جامعه به سازمانهای مرتبط فشار می‌آورند ولی گوش شنوایی نیست و بهتر است خود معلولان با همکاری تشکل‌ها در هر محل و سپس در هر شهر، اشتغال معلولین را به ویژه در امور فرهنگی و مخصوصاً در زمینه نویسندگی جدی بگیرند و انجام دهند. به نظر می‌رسد اگر قدم‌هایی در این راه بردارند، نهادهای بین‌المللی مثل یونسکو به حمایت آنها خواهند آمد.
لازم است درباره کتاب حاضر و سبک و ساختار و محتوای آن هم توضیح بدهم. این کتاب شامل چند داستان است که تلاش کرده‌ام واقعیت‌هایی را که از دیرباز تا امروز در کشور ما بوده به صورت داستان معرفی کنم. اما نخواسته‌ام این واقعیت‌ها را بدون آرایه بیاورم بلکه تلاش کردم این حقایق را با طنز و شوخی آراسته سازم تا خواننده در هنگام مطالعه هم بخندد و هم بیندیشد؛ هم جذب حقایق جامعه شود و هم به وضع اسفبار و مشکلات فکر کند. خوانندگان عزیز شاید بپرسند: چرا نام کتاب را «لبخند تلخ» گذاشتم؟
همه روزانه در زندگی با واقعیت‌های تلخی مواجه می‌شوند که در عین تلخی خنده‌آور هم هست. وقتی شخصی را می‌بینید که هنگام دیدن رئیس‌اش بلند ‌شده و چندین بار تا کمر خم می‌شود و قربان صدقه‌اش می‌رود و با چرب‌زبانی، او را تعریف و تمجید می‌کند، ولی به محض دور شدن رئیس شروع به توهین و تخریب او می‌نماید؛ آیا لبخندی تلخ بر لبانتان نمایان نمی‌شود؟
یا کسی که تمام زندگی خود را در حلقوم رمالان و دعانویسان می‌ریزد تا صاحب فرزندی شود. یا آنهایی که برای رسیدن به آرزوهایشان به درختان کهن قفل و زنجیر و پارچه می‌بندند و از خدا غافل می‌شوند؛ آیا این رفتارها موجب خنده تلخ نمی‌شود؟ یا کسانی که هنگام راهنمایی نابینایی از پشت سر، کتف‌هایش را می‌گیرند و مثل گاری، او را به جلو هُل می‌دهند. یا از جلو گریبانش را می‌گیرند و مانند بره او را به جلو می‌کشند، یا هنگام سخن گفتن با نابینایی، چنان بلند بلند حرف می‌زنند که همسایه‌ها هم می‌فهمند و فکر می‌کنند هر کسی که نابینا است حتماً ناشنوا هم هست؛ آیا همه اینها جای خنده و افسوس ندارد؟
این خنده‌ها حاکی و نشانگر شادی و خوشحالی نیست بلکه گویای رفتارها و رخدادهایی است که منشأ آن عدم تربیت صحیح یا عدم اطلاع یا فقدان آموزش درست است.
با توجه به اینکه جامعه معلولان، تأخر آموزشی و پرورشی دارند، زیرا چندین دهه دیرتر از اقشار عادی، برای آنان مدرسه ساخته شد و نهادهای آموزش و پرورش با تأخیر وارد جامعه هدف شدند. همچنین نهادهای مدنی.
بنابراین اخلاقیات، آداب و رسوم و روابط و مناسبات اجتماعی در جامعه معلولان هنوز از مشکلات و آسیب‌هایی رنجور است، علاوه بر آن نهادینه و تثبیت نشده‌اند.
از طرف دیگر تربیت، اخلاق و پرورش خلق و خوی و رفتارهای یک جامعه آن هم جامعه‌ای مثل معلولان ایران که از مشکلات دیگر هم برخوردار است، در زمان کوتاه و به آسانی ممکن نیست. چند دهه باید بگذرد و مربیان جامعه تلاش کنند تا به تدریج وضعیت این جامعه مطلوب گردد. این سخن به این معنا نیست که معلولان ایران، رفتار و اعمال نامطلوب دارند، برعکس بر اساس آمارها، ناهنجاری‌ها و انواع فسادها در جامعه هدف نسبت به دیگر اقشار بسیار کمتر است. اما آمار پایین ناهنجاری در جامعه هدف مساوی با اخلاق مدنی متعالی آحاد جامعه هدف نیست. افرادی ممکن است فساد نداشته باشند ولی اخلاق متعالی هم بعضاً نداشته باشند.
به اینکه معلولان به اخلاق مدنی و روابط اجتماعی متمدنانه برسند باید به روش مستقیم از دوره کودکی توسط والدین و مربیان آموزش داده شوند، نیز به روش غیر مستقیم توسط نخبگان، والدین و رسانه‌ها تعلیم داده شوند. شیوه غیر مستقیم در این ضرب‌المثل به خوبی بیان شده است: ادب را از که آموختی، از بی‌ادبان.
یعنی با تجزیه و تحلیل رفتارهای بی‌ادبانه، خود به خود افراد و جامعه به این نتیجه می‌رسد که باید چنین رفتارهایی نداشت بلکه رفتارهای معکوس داشت.
لبخند تلخ یا طنز دردناک یا خنده حزن‌آور به هنگام مشاهده رفتارهای غیر اخلاقی که عامل آن با باور به درستی آنها، انجام می‌دهد، پدید می‌آید.
مشروطیت عامل بیداری ایرانیان شد، یک جنبه آن، پرده برداشتن کسانی مثل علی‌اکبر دهخدا از رفتارهای غیر اخلاقی و غیر مدنی جامعه بود. دهخدا در نشریات مشهور آن دوره و بعداً در کتاب چرند و پرند به معرفی اخلاقیات منفی و رفتارهای غیر اخلاقی مردم پرداخت. و با این شیوه غیر مستقیم، آنان را متوجه پستی و مذمومیت اخلاقیاتشان کرد.
همین تجربه را لزوماً باید در مورد جامعه معلولان به کار بندیم. رفتارهای عمومی در دیگر اقشار جامعه هم نیاز به اصلاح دارد. بر این اساس، در این کتاب سعی کرده‌ام موارد فراوانی که روزانه مردم با خون سردی و بی‌تفاوتی از کنارشان عبور می‌کنند در قالبی طنز به گوش کسانی که به دلیل عدم آگاهی آنها را نادیده می‌انگارند برسانم. البته جامعه هدف را وسیع‌تر در نظر گرفته‌ام. من به عنوان یک نابینا در ارتباط با افراد عادی، تعاملاتی دارم. تلاش کرده‌ام مشکلات و آسیب‌ها همه اینها را در این کتاب گزارش کنم، اما به سبک داستان نگاری. شخصیت‌ها را محدود به افراد دارای معلولیت نکرده‌ام و افراد عادی که مرتبط به معلولین بوده‌اند هم در قلمرو آورده‌ام.
سبک نوشتار این جانب سه ویژگی مهم یعنی طنز، رئالیسم و تراژدی دارد. زیرا هر قشر و گروهی مشکلات جامعه را از دید خود بررسی می‌کنند و بر اساس اندیشه و دیدی که به موضوع نگریسته‌اند، نتیجه‌گیری می‌کنند. واقعیت‌ها را به گونه‌ای مطرح و معرفی کرده‌اند که خشک نباشد بلکه طربناک و شادی‌آور باشد؛ در عین حال نخواسته‌ام افراد به شادی و خوشی بی‌دلیل سرگرم باشند، از این‌رو با طرح پرسش‌ها یا روش‌های رشد عقلانی و طرح مسائل، عنصر غم و اندوه را وارد کرده و درصدد بوده‌ام خواننده را در مسیر رشد عقلانی و اندیشه سوق دهم.
برای این منظور از لایه‌های مرتبط استفاده کرده‌ام. زیرا هر رخداد، چندین لایه تو در تو می‌تواند داشته باشد. هر کس بر اساس طرز فکر و نوع تلقی خود، یک برداشت خاص از یک رخداد دارد که با دیدگاه دیگری متفاوت است؛ چون هر فرد لایه‌ای از حقیقت را درک می‌کند. مولای رومی در مثنوی داستان مشهور لمس فیلی در تاریکی همین نکته را توضیح داده است. کسی که پای فیل را لمس می‌کرد فکر می‌کرد ستون است؛ آن که گوش‌های فیل را می‌مالید فکر می‌کرد بادبزن است و کسی که خرطومش را لمس می‌کرد فکر می‌کرد لوله است. هر کسی به اندازه دید و فهم خود از زندگی و مشکلات پیرامون را برداشت می‌کند. در پایان مولانا گفته است:
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
بسیار کوشیدم تا دیالوگ‌ها را به گونه‌ای بنویسم که آینه تمام نمای آراء و افکار مختلف در جامعه کنونی ما باشد. در همه داستان‌ها یک ساختار اجرا کرده و ابتدا مشکل و مسئله را طرح و به تدریج ابعاد آن را معرفی کرده‌ام. اما در هر شاخه و در فروعات هم گفتگو را فراموش نکرده‌ام و به مطرح کردن آراء و دیدگاه‌ها پرداخته‌ام. ویژگی دیگر این داستان‌ها، پرداختن به مشکلات و مسائل جامعه معلولین ایران است. نقش افراد صاحب نفوذ و قدرتمند، جایگاه شخصیت‌های منصب‌دار و دارای پست و سمت در سرنوشت آسیب مندان موشکافی و تجزیه و تحلیل کرده‌ام. ضمنا در کنار آنان از نقش افراد عادی و کسانی که با فقر و نداری و بدبختی زندگی می‌کنند، غفلت نکرده و به گزارش عملکرد این افراد هم پرداخته‌ام.
بنابراین تلاش کرده‌ام در هر رخداد، جوانب آن را مطرح کنم، نیز تلقی‌ها و برداشت‌های مختلف را هم معرفی کنم. همه اینها در قالب دیالوگ‌هایی است که افراد هم سنخ یا افراد متعارض می‌گویند. این افراد نظر خود را درباره ابعاد یک حادثه و آراء دیگران می‌گویند. سپس درصدد بوده‌ام نتیجه‌گیری هم داشته باشم.
در اینجا دوست دارم این نکته را هم یادآور شوم که در دنیای مدرن، زندگی ماشینی و اخلاقیات فردگرایانه غالب شده و افراد اگر بخواهند به فکر هم باشند ولی عملاً نمی‌توانند. می‌دانید که جهان امروز، بر اثر تکنولوژی و اینترنت به دهکده تبدیل شده و یک لحظه با فشار دادن دکمه‌ای می‌توانیم به هر گوشه از جهان سفر کنیم و از آخرین حوادث و رویدادها باخبر شویم. ولی به رغم نزدیکی فرهنگی و جغرافیایی جهان، با کمال افسوس انسان‌ها روز به روز از یکدیگر دورتر ‌شده‌اند.
در این دنیای پر زرق و برق، افراد حتی یک خانواده به دلیل الینه شدن در کار و تخصصشان از همدیگر متباعد و دور شده و احساس دوستی و اخوت کمتر شده است. به همین دلیل هنرمندان و شاعران و نویسندگان غریبانه و فقیرانه زندگی می‌کنند. اینان تنها به امید زندگی می‌کنند و همین امید است که گاهی مشکلات را از سر راه چنان برمی‌دارد که باورش سخت است. سعدی بزرگوار درباره امید گفته است: در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیاه سپید است.
اگر چراغ امید را همواره روشن نگاه داریم سرانجام به مقصد خواهیم رسید؛ افراد نیک‌خواه و نیک اندیش همیشه بوده و هستند و به سراغ امیدواران می‌شتابند. شاعر چه خوب سرود است:
دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند
زیبایی دنیا در این است که همه چیز و همه کس گذرا است و تنها نام نیک مانا و جاویدانه خواهد ماند، به قول عوام تنها خدا می‌ماند و ملکش.
اگر زرین کلاهی عاقبت مرگ اگر خود پادشاهی عاقبت مرگ
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت مرگ
در پایان برخورد فرض می‌دانم از دوست فرهنگی‌ام جناب جهانگیر فرخوند که در بازخوانی و تصحیح کتاب مرا یاری نمودند کمال تشکر را داشته باشم. نیز از خانم زیبا و مهندس امید صالحی که در آماده‌سازی با بردباری نهایت همکاری را مبذول داشتند، تشکر می‌کنم. ضمناً انتقادات سازنده همگان را به گوش و جان خریدارم؛ بهترین هدیه که می‌تواند چراغ راه پیشرفت باشد انتقادات سازنده می‌دانم و این شعر بابا طاهر را به آنان تقدیم می‌کنم:
نهالی کن سر از باغی برآرد ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن اگر بر جای میوه گوهر آرد
صادق صالحی
پنجم مردادماه 1398

زندگی‌نامه صادق صالحی
زندگی‌نامه آقای صالحی دو بخش دارد. ابتدا شمه‌ای درباره خودش نوشته که در واقع زندگی‌نامه خودنوشت او است. و در بخش دوم زندگی نامه‌ای توسط دفتر فرهنگ معلولین برای ایشان نوشته شده است.
شمه‌ای از زندگانی من
سال 1337 در روستای هرمانک از توابع شهر چادگان اصفهان پای به عرصه زندگی گذاشتم، پس از یک سال در کودکی از نعمت پدر بی‌بهره شدم عمویم سرپرستی من و برادر و مادرم را بر عهده گرفت؛ در سن شش تا هفت سالگی در زمستانی سرد و برفی به بیماری آبله مبتلا گشتم؛ به دلیل باریدن برف سنگین و عدم دسترسی به پزشک از نعمت بینایی محروم شدم و تا دوازده سالگی در زادگاهم به سختی زندگی می‌کردم، بر اثر راهنمایی یکی از دوستان و خویشاوندان سببی، عمویم مرا به یکی از آموزشگاه‌های شبانه‌روزی اصفهان به نام مدرسه کریستوفل سپرد. خوشبختانه توانستم در عرض سه سال دوران ابتدایی را پشت سر بگذارم، دوره راهنمایی را به صورت تلفیقی در مدرسه کوروش واقع در خیابان سجاد امروزی به پایان رساندم. با توجه به مشکلات فراوانی که آن زمان‌ها برای ادامه تحصیل نابینایان وجود داشت، دوره راهنمایی را هم پشت سر گذاشتم و وارد دبیرستان هراتی واقع در خیابان کمال اسماعیل شده و ادامه تحصیل دادم. در سال 1357 موفق به گرفتن مدرک دیپلم گردیدم. بعد از دو سال بیکاری در یکی از ادارات دولتی استخدام شدم و زندگی تشکیل دادم. از آنجایی که جامه قناعت را بر تن پوشیده‌ام و نوع دوستی و نیک اندیشی را سرلوحه کارم قرار داده‌ام و همیشه به نیمه پر لیوان نگریسته‌ام، از این‌رو همواره به داشته‌هایم قانع بوده‌ام و به حقوق دیگران تجاوز نکرده و زندگی سالم و آرام داشته‌ام؛ از این بابت خدا را شاکرم.
زندگی موفقیت آمیز
صادق صالحی در آبان‌ماه 1337 در روستایی از چادگان به دنیا آمد. تا سال 1382، فریدن از شهرستان‌های تابع اصفهان و در غرب استان بود و چادگان روستا بود، از این‌رو گفته می‌شد آقای صالحی از روستای هرمانک از شهر فریدن است. بعداً چادگان شهرستان شد و از فریدن جدا گردید و هرمانک یکی از روستاهای چادگان شد. از این‌رو بعداً گفته شد آقای صالحی از چادگان است. اما فریدن به عنوان شهری تاریخی و با اصالت فرهنگی خاص بر چادگان سیطره دارد. و الآن هم چادگانی‌ها تحت سیطره فرهنگ فریدن هستند.
فریدن در غرب اصفهان، از شمال به خوانسار، از جنوب به چادگان و از شرق به نجف آباد و از غرب به استان لرستان محدود شده و مرکز این شهرستان داران است. این شهرستان در کنار رشته کوه‌های زاگرس قرار دارد. گروهی از ایل بختیاری و طایفه‌ای از ارامنه گرجی و گروهی از ترک زبان‌ها در فریدن سکونت دارند. قدمت این شهر زیاد می‌باشد.
چادگان از سال 1382 شهرستان شد و اهمیت آن به این است که سد زاینده‌رود در کنار آن قرار دارد. از این‌رو تبدیل به یک قطب گردشگری و تفریحی شده است.
صادق تا دوازده سالگی در روستا ماند چون از هفت سالگی بر اثر آبله نابینا شده بود. در روستا امکان تحصیل برای نابینایان فراهم نبود و او تا دوازده سالگی نتوانست پیشرفت کند. البته فقدان پدر و یتیمی عامل مضاعف بود. چون از یک سالگی پدرش را از دست داده بود و او تحت تکفل عمویش بود. عمویش به محض مطلع شدن از مدرسه نابینایان در اصفهان او را در 1349 به اصفهان آورد و در مدرسه کریستوفل مشغول شد.
استعداد خوبش به او اجازه داد تا دوره ابتدایی را به سرعت طی کند و ظرف سه سال توانست دوره ابتدایی را پشت سر گذارد.
دوره راهنمایی و دبیرستان را به صورت تلفیقی ادامه داد تا سال 1357 دیپلم گرفت یعنی وقتی بیست ساله بود توانست دیپلم بگیرد.
در آن زمان یک نابینا از روستایی دور دست بتواند دیپلم بگیرد یک شاهکار است. خود آقای صالحی در مصاحبه‌اش گفته است در آن زمان نابیناها و معلولان یا سر راه گذاشته می‌شدند و یا در مراکز خاص نگهداری می‌شدند. کسی به فکر آموزش آنها و یاد دادن مهارت به آنها نبود.
اولین بار یک کشیش مسیحی مطرح کرد که می‌توان انواع حرفه‌های کشاورزی، صنعتی و فرهنگی را به نابینایان یاد داد و شروع کرد به آموزش و مهارت آموزی آنها. البته در ناشنوایان همین اقدام را جبار باغچه‌بان همزمان با کریستوفل انجام می‌داد و به ناشنوایان هم سواد خواندن و نوشتن و هم حرفه می‌آموخت.
در سال 1360 در بهزیستی چهارمحل و بختیاری پذیرفته شد و در بخش آموزش نابینایان بزرگسال به آموزش خط بریل مشغول بود. قبلاً در دوره پهلوی، سازمان رفاه نابینایان، آموزشگاه‌هایی به نام اکابر نابینا تأسیس کرده بود. این آموزشگاه‌ها بعداً به نام نابینایان بزرگسال شد. بعد از اینکه مراکز و نهادها از جمله رفاه نابینایان ادغام شدند و بهزیستی پدید آمد، آموزشگاه‌ها هم در بهزیستی ادغام شدند. در واقع مسئولیت آموزش کودکان و نوجوانان نابینا بر عهده آموزش و پرورش استثنایی بود ولی آموزش بزرگسال در خود بهزیستی بود و کلاس‌ها در آنجا برگزار می‌شد. آقای صالحی یکی از مربیان و معلمان در آموزش بریل به نابینایان بزرگسال بود.
ایشان تا سال 1389 یعنی سی سال در این سمت خدمت کرد و در این سال بازنشست شد. الآن حدود ده سال است بازنشست شده ولی از فعالیت‌هایش کاسته نشده و مشغول فعالیت‌های فرهنگی است.
آقای صالحی غیر از فراگیری علوم، مهارت‌هایی را هم در مدرسه کریستوفل فراگرفت. شطرنج را به خوبی فراگرفت و سال‌ها است در مسابقات شرکت می‌کند؛ نیز به شاگردانش آموزش شطرنج می‌دهد.
نیز تنبک را در مدرسه کریستوفل از آقای قاسم ملاک یاد گرفت. اما بیشتر وقتش در چند سال اخیر به نویسندگی و داستان نویسی و نیز به شطرنج صرف شده است. در زمانی که آموزگار خط بریل بود و در بهزیستی خدمت می‌کرد؛ به دلیل علاقه به نویسندگی، گاه و به مناسب‌ها مطالبی می‌نوشت، مثلاً متن تئاتری که می‌خواستند اجرا کنند را می‌نوشت، اما وقت و شرایطش جوری نبود که بتواند در عرصه نویسندگی دائماً کار کند. اما وقتی بازنشست شد اولاً فرصت پیدا کرد و دوم اینکه متوجه شد فقط از طریق نوشتن می‌تواند خدمت کند. گویی رسالت مضاعفی برای خود احساس کرد که باید بنویسد و از این طریق فرهنگ‌سازی کند و حقایق را به جامعه منتقل نماید.
پس از انتشار نخستین مجموعه از داستان‌هایش، کسانی متوجه قوت‌ها و خلاقیت او در داستان نگاری شدند. البته هنوز معلوم نیست این استعداد را از کودکی داشته ولی استفاده نکرده، یعنی استعدادی است که مخفی و ناشناخته بوده و در سال‌های اخیر کشف شده است. یا اینکه این استعداد در کما و در پَس ذهن او خوابیده بوده و در سال‌های اخیر با فشار بر آن بیدار شده و به فعلیت رسیده و اکنون می‌تواند از آن استفاده کند.
به هر حال به نظر می‌رسد داستان‌هایش قوی، پر دامنه، جذاب و عناصر تخیل، واقع‌گرایی و نقد وضعیت را با هم و در کنار هم به کار گرفته است. آنچه بیش از هر چیز مرا جذب داستان‌هایش کرد عبارت است از:
ـ شفافیت همراه با شجاعت، سوژه‌ها را بدون روتوش و بدون پرده افکنی بر آنها و بدون اینکه سعی در مخفی‌سازی داشته باشد با شجاعت و شفاف بیان می‌کند؛ خواه زشت و ناپسند باشد یا زیبا و مطلوب. از این نظر کارش شبیه صادق هدایت است؛ گرچه ایشان صادق صالحی است.
ـ نقد قدرت و حاکمیت را در موارد تبعیض و بی‌عدالتی در حق اقشار و افراد بی‌بضاعت و تهیدست با شجاعت انجام داد و عمق فجایع و نَه تبعیض را روایت کرده است.
این دو ویژگی به او امکان داده حوادث را لخت و عریان به نمایش بگذارد و به همین دلیل تأثیر فوق‌العاده بر ذهن خوانندگان خواهد گذاشت.
ـ گفت‌وگو و دیالوگ‌های تو در تو و مشبک او حاکی از تخیلات قدرتمند او است. اما این گفت‌وگوها محدود به سوژه‌های خُرد نیست بلکه افراد با پُست عالی و مقامات بلند را درگیر با افراد ضعیف و بدون پُست و مقام می‌کند و بین آنان نوعی چلنج و منازعه ایجاد می‌نماید.
پس از نشر مجموعه دوم او به نام لبخند تلخ در جلسات رونمایی و نقد و بررسی حتماً باید به جوانب این اثر بپردازیم. امیدواریم او با قدرت قلمش و خلاقیت‌هایش بتواند خدمتی به جامعه معلولین کرده و مشکلات این جامعه را در اذهان مسئولین و مدیران و نیز ذهنیت جامعه به یک جریان فرهنگی مؤثر تبدیل کند.

فهرست
آغاز 9
مقدمه 17
زندگی‌نامه صادق صالحی 29
آفتاب‌گردان‌های اداره 35
پیر پسر 57
انتخابات 99
باد بر وقف مراد 147
رمالان و حمالان 191
شهر یا شر 247
نماز گریزی 301
خانه‌ای در قبرستان 335
چرا مکبر نشدم؟ 375
خاطرات جمشید 407
آدم‌های سرگردان 445
روشندل تحصیل کرده مدرسه کریستوفل 531

داستان نگار توانمند: نگاهی به دو کتاب صادق صالحی

گفت‌وگو با نویسنده روشندل اصفهانی و خالق کتاب «لبخند تلخ»؛ حمایت از اهل قلم معلول هم جزو وظایف سازمان بهزیستی است

دستانی که می‌بیند

این مقاله را به اشتراک بگذارید
نظر بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *