به امید فردایی بهتر، محمد دهقان نصیری، انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین، 1400، 79 ص.
ISBN: 978-622-6216-70-8
موضوع (ها):
زندگینامه
معلولان — ایران — سرگذشتنامه
People with disabilities — Iran — Biography
متن پشت جلد کتاب:
اسم من محمد دهقان نصیری است. دوست دارم با نوشتن زندگی نامهام به هم سرنوشتیهای خود یاری برسانم و تجربههای خود را با آنان به اشتراک بگذارم. البته ما را معلول مینامند. وقتی متوجه معلولیت میشویم؛ این فکر در ذهنمان پدید میآید که احتمالاً از جامعه طرد شویم. احساس میکنیم، به خاطر نقص عضو، مردم یک جور دیگر به ما نگاه میکنند. شاید این موضوع تا اندازهای هم صحت داشته باشد. شاید به این خاطر است که؛ خودمان را از جامعه کنار میکشیم. برای اینکه درست فکر کنیم، صحیح زندگی کنیم و مسیر تجربه شده درست را به هم سرنوشتیهایمان نشان دهیم و خلاصه فردایی بهتر بیافرینیم، درصدد برآمدم تا زندگیام را مرور کنم و درسها و تجربههای زندگیام را در اختیار دیگران قرار دهم.
انتشارات توانمندان
ناشر تخصصی معلولیت و معلولان
تلفن: ۰۲۵۳۲۹۱۳۴۵۲ (ساعت ۸ الی ۱۷) ؛ تلگرام: ۰۹۳۹۸۳۷۳۴۳۵
آدرس: قم، بلوار محمد امین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴، دفتر فرهنگ معلولین
ایمیل: nori1363@gmail.com
مقدمه
این کتاب زندگینامه شخصی است که الآن چهل ساله است. وقتی خردسال بوده از نورگیر روی پشتبام سقوط کرده و سالها مشکل داشته است. اما با درایت و تدبیر خانواده، این مشکلات را ساماندهی کرده است. اما تجارب بسیار اندوخته و در واقع سرمایه اصلیاش این تجاربی است که در سالهای متمادی اندوخته است.
وظیفهشناسی و اخلاقیات نیک او موجب شده تا خودخواه نباشد و این تجارب را خودخواری نکند بلکه در اختیار همگان بگذارد و از این سرمایه، همه هم سرنوشتیها و عموم مردم استفاده کنند.
نویسنده با صداقت و صادقانه، رخدادهای زندگیاش را وارسی میکند، از سَر خجالت مطلبی را سانسور نکرده و عین واقعیتها را گزارش کرده است. هر چند نویسنده حرفهای نیست و اولین کتابش است اما به دلیل بیپیرایگی و نداشتن شیله و پیله در گزارشهایش توانسته متنی جذاب و دلنشین ارائه کند.
در دوره و شرایطی که نهاد آموزشی و نیز رسانهها در انتقال دستاوردها فعال نیستند و کم کاری دارند، لازم است خود معلولان، مثل مؤلف این کتاب به میدان آمده و با تدوین تجارب خود و به اشتراک گذاشتن، جریان انتقال یافتهها و تعمیم دستاوردها را در تمامی لایههای جامعه هدف گسترش دهند و خود به خود فرهنگسازی را شکل دهند. لازمه این اقدام، وظیفهشناسی عمومی همه افراد دارای معلولیت است، هر کس ولو کوچکترین دستاوردی در زندگی دارد به صورت یک یادداشت یا یک مقاله و اگر بیشتر دارد به صورت یک کتاب منتشر کند. از طرف دیگر دیگران به مطالعه پرداخته و همدیگر را به مطالعه و ترویج این آثار راهنمایی کنند؛ خانوادهها و والدین، این آثار را برای کودکان خود بخوانند و آنان را به مطالعه این آثار تشویق کنند. در مجموع جنبش فراگیر برای درسآموزی پدید آوریم.
تصور کنید وقتی مؤلف این کتاب، از وضعیت آموزش در انگلستان مینویسد و میگوید به جای پر کردن دانشآموزان از محفوظات و دروس حفظی که پس از چند ماه فراموش خواهد شد، نظام آموزشی انگلستان در مدارس آزمایشگاه و کارگاه دایر کرده تا دانشآموزان، تجربی و عملی مهارتاندوزی کنند و از این طریق خلاقیت و تواناییهای دانشآموزان را افزایش میدهند. این تجربه عالی و بزرگ را باید به گوش متصدیان آموزش و پرورش رساند و از همگان و حتی از خیرین خواست تا به فکر گسترش بخشهای مهارتافزایی و کارگاه عملی در مدارس باشند.
مؤلف این اثر از هدایا و کادوهایی که همکلاسیهایش به او داده بودند، یاد میکند، در حالی که در ایران اگر فرد دارای معلولیت به کلاسی پا گذارد، غرغر همگان شروع میشود، والدین دانشآموزان تا خود دانشآموزان و حتی کادر آموزشی.
در حالی که در آنجا با رویی مهربانانه از چنین فردی استقبال کرده و با او دوست شده، در مراسم به او کادو میدهند و حتی وقتی از آن مدرسه میرود و در سالهای بعد او را فراموش نکرده و برایش کادو ارسال میکنند.
با اینکه در اینجا مدعی اخلاق اسلامی هستیم و غربیها را با القاب زننده گاه یاد میکنند. اما در حقیقت آنها اخلاق اسلامی دارند.
یک نکته مهم که در زندگینامه محمد دهقان نصیری هست، دیدگاه عموم آسیبمندان نسبت به طرحها، اقدامات و پروژههای نهادهای دولتی یا مراکز مردمی است که با تبلیغات فراوان مطرح شده است. برای نمونه نصیری از طرحی به نام اشتغال حمایت شده سخن به میان آورده و در شرایطی که او چندین ماه در جستجوی کار بوده و وقتی به رعد غرب مراجعه میکند و درباره محاسن اشتغال حمایتی برایش تعریف میکنند و او شیفته این پروژه میشود ولی پس از گذشت چند ماه عملاً چیزی به دست نمیآورد.
همچنین مراکزی مثل شرکت فیروز بیشتر حرف درمانی است و بیان جملات قشنگ و زیبا است ولی اربابرجوع پس از ماهها متوجه میشوند عملاً باری از مشکلاتشان برداشته نشده است.
در لابهلای گزارشهای آقای نصیری، چون واقعیتها شفاف و صادقانه بیان شده، میتوان متوجه شد که مراکز و نهادها در ایران به جای ساماندهی عملی و واقعی مشکلات، نشان دادن سرابهایی به افراد است. مؤلف از تلاشهای فراوان برای شرکت دادن افرادی که میخواهند پروژههای معلولیتی را معرفی کنند در برنامههای رشیدپور و رامبد جوان و شکست این تلاشها میگوید. این گزارشها از جهاتی برای پژوهشگران امور معلولان سودمند است تا بیشتر و بهتر واقعیتها را بشناسند. بعضی مراکز دلال و واسطه شدهاند تا با اقدامات نمایشی و صوری، به شیوه بادکنکی مؤسسات را در شبکه مجازی و اینترنت ارتقا دهند؛ البته نه واقعی و متکی بر ظرفیتها و کارکردهای واقعی بلکه صوری و با روشهای مجازی. برای اجرای این کارها از افراد دارای معلولیت هم کمک میگیرند. یعنی معلولان به جای رشد و ترقی واقعی وارد پروژههای صوری و ظاهری شده و مبالغی هم دریافت میکنند. در واقع اینگونه مشاغل آفت و آسیب برای رشد واقعی آنان است.
بیشتر حجم این کتاب، مطالب درباره اشتغال و جستجو برای یافتن کار و درآمد است. برخلاف اینکه گفته میشود معلولان دنبال راحتی هستند و به همین دلیل به سراغ تکدیگری میروند، مؤلف در گزارشهای مکرر میگوید در پی یافتن کار است و از بیکاری و نداشتن کار ناراحت است. از طرف دیگر کارهای پر مشقت و سخت مثل انبارگردانی را قبول میکند، به طوری که از فرط خستگی در خفا گریه میکند. این بخش کتاب نشانگر وجدان کاری و وظیفهشناسی معلولان است.
کتاب حاضر مشتمل بر تجربهها و نکتههایی است که نباید فقط در لابهلای کلمات و جملات محبوس بماند بلکه باید با کمک همگان تبدیل به جریان زندگی شود. به خانهها، به مدرسهها، به مدیریتها، به رابطهها و… برود و اجرایی گردد. برای رسیدن به چنین هدفی، نخست باید تجربه نگاری در معلولان جدی گرفته شود، از طرف دیگر همگان برای مطالعه این آثار و فهم و درک این تجارب کوشش کند.
افرادی که مشاغل فرهنگی داشتهاند، مثلاً معلمان، نویسندگان، مرسوم و متداول است که زندگینامه برای خودشان مینویسند و عرضه میکنند اما در بین معلولان کمتر مرسوم بوده که افراد شاغل در صنعت یا در کشاورزی یا در مشاغل خدماتی، زندگینامه بنویسند و منتشر کنند. این کتاب از جمله کتابهایی است که فردی دارای معلولیت که شغلهایی مثل بازاریابی، فروشندگی، انبارداری داشته، تجارب زندگی و شغلش را نوشته است. از این نظر مغتنم است.
در آخر از مجموعه افرادی که در دفتر فرهنگ معلولین و در انتشارات توانمندان تلاش کردند تا این کتاب آماده شد و انتشار شود، تشکر میکنم.
محمد نوری
مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین
پیشگفتار
اسم من محمد دهقان نصیری است؛ متولد دی ماه ۱۳۶۰ هستم. دوست دارم با نوشتن زندگی نامهام به هم سرنوشتیهای خود یاری برسانم و تجربههای خود را با آنان به اشتراک بگذارم. گفتم همنوعان یا هم سرنوشتیها یعنی افرادی که تازه متوجه نقص عضو خود شده است. البته ما را معلول مینامند. وقتی متوجه معلولیت میشویم؛ این فکر در ذهنمان پدید میآید که احتمالاً از جامعه طرد شویم. احساس میکنیم، به خاطر نقص عضو، مردم یک جور دیگر به ما نگاه میکنند. شاید این موضوع تا اندازهای هم صحت داشته باشد. شاید به خاطر است این که؛ خودمان را از جامعه کنار میکشیم، این تصورات در ما پدید میآید. اینکه دوست داریم کسی متوجه نقص عضو ما نشود احتمالاً به دلیل این است که در مورد ما قضاوت نکند. همه ما این دوران را سپری کردهایم. اما بعضیها بعد از چند وقت گوشهگیری، تواناییهایشان را رشد داده و به جمع بر میگردند. بعضی دیگر گوشهنشینی را ترجیح میدهند. خانوادهها هم با آنها همراهی میکنند. شاید یکی از دلایل این تصمیمگیری، ترس از مسخره کردن و خندیدن دیگران به خاطر اشتباه ما باشد. در اول هر کاری هر کسی ممکن است کاری را اشتباه انجام دهد. اما مهم این است که بعد از یاد گرفتن کاری آن را درست انجام میدهیم. تحقیقات نشان داده انرژی افراد معلول از افراد سالم خیلی بیشتر است. حتی قدرت تفکرشان هم خیلی بیشتر است. افراد دارای معلولیت جسمی شاید نتوانند کارهای بدنی افراد سالم را انجام دهند. اما در خیلی موارد فکرمان از افراد سالم بهتر کار میکند. قدرت تحلیل و استدلال بیشتر داریم.
سخن من با والدین افراد دارای معلولیت این است که چرا به فرزندتان اجازه نمیدهید خودش را در جامعه پیدا کند. این تفکر که شما اجازه نمیدهید فرزندتان از درب خانه بیرون برود تا مبادا کسی او را ببیند. و متوجه نقص عضو او شوند و او را مسخره کنند، متعلق به چهل سال پیش بود؛ زمانی که امکاناتی وجود نداشت تا فرد معلول آموزشهای لازم را در کنار هم نوعان خودش ببیند و با تواناییهایی که دارد بتواند کار پیدا کند. شما فکر میکنید تا کی میتوانید فرزندتان را از جامعه پنهان کنید؟ شما تا کی میتوانید در کنار او باشید و او را حمایت کنید؟ مگر ما انسانها نمیگوییم اشرف مخلوقات هستیم. اگر باور داریم که انسانها برای هدف عالی متولد شدهاند؛ پس چرا اجازه نمیدهید فرزندتان را حتی نزدیکترین دوستانتان ببیند؟ چرا او را از نعمت زندگی کردن محروم میکنید. مگر شما تا به کی در کنار او خواهید بود. پیلهای را که دور فرزندتان تنیدهاید را باز کنید. بگذارید نفس بکشد. درست است در ابتدا که میخواهید او را به بیرون بفرستید باید از دور مواظب او باشید. اما بعد از چند بار که مطمئن شدید به او اجازه بدهید مسیر زندگیش را خودش پیدا کند.
برای اینکه درست فکر کنیم، صحیح زندگی کنیم و مسیر تجربه شده درست را به هم سرنوشتیهایمان نشان دهیم و خلاصه فردایی بهتر بیافرینیم، درصدد برآمدم تا زندگیام را مرور کنم و درسها و تجربههای زندگیام را در اختیار دیگران قرار دهم. به امید اینکه دیگران هم یافتههای خود را در اختیار ما بگذارند. به این روش میتوانیم به همدیگر کمک کنیم تا آینده بهتر و ایدهآلتر بسازیم.
از آنجا که همیشه به رمان نویسی و نویسندگی علاقه داشتم شروع به نوشتن کردم در ابتدا سرگذشت خودم را در کتابی به نام به امید فردایی بهتر نوشتم. این سومین باری است که دارم این کتاب را بازنویسی میکنم. دو تا کتاب دیگر هم برای دل خودم نوشتم که یکی از آنها جنایی و دیگری برای بچههاست. بعد برای اینکه این حرفه را به صورت حرفهای پیش ببرم سعی به خواندن کتابهایی در این زمینه کردم. اولین کتابی که خواندم طرح رمان نویسی بود. این کتاب به من ایدهها تازهای داد که توانستم دو کتاب دیگر هم بنویسم. تمام هدف من از نوشتن کتاب سرگذشت زندگیم این است که به جوانان چه سالم چه معلولان بگویم ما میتوانیم از هر فرصتی بهترین بهرهها را ببریم. فقط کافیه نوع نگاهمان را عوض کنیم عوض کردن نوع نگاه میتواند به ما نشان بدهد که مشکلاتی که برای ما به وجود میآید اگر به آنها درست نگاه کنیم میتوانیم مشکلاتمان را فرصتی خوب بیابیم. ما نسبت به هر مسئلهای میتوانیم دو نوع نگاه داشته باشیم. یک نگاه اینکه افسرده بشویم زانوی غم بغل بگیریم. نگاه دوم مشکل را تبدیل به فرصت بکنیم.
پس چرا ما از حالت دوم استفاده نکنیم. فردی که طی یک حادثه نقص عضو پیدا میکند میتواند به اداره بیمه برود و تا پایان عمر حقوق بیکاری بگیرد و خانهنشین بشود و از جامعه طرد بشود. این هم برای خودش و خانوادهاش بد است چون بعد از چند وقت افسرده میشود. میتواند با نقص عضوش کنار بیاید از این مرحله گذر از خانه بیرون برود و شغل جدید پیدا کند و همین باعث میشود روحیه بهتری داشته باشد.
محمد دهقان نصیری
فهرست
مقدمه 9
پیشگفتار 13
خانواده
خانه و خانواده ما 17
تولد برادرم مهرداد 18
انتقالی پدر به تهران 18
سقوط از پشتبام 19
بستری در بیمارستان 19
مرخصی و رفتن به خانه 19
تحصیلات
مدرسه شهید فرهنگیان 21
تصمیم رفتن به انگلستان 22
رفتن به فرودگاه و پرواز به انگلستان 22
سکونت و ثبتنام در مدرسه 24
رفتن من به مدرسه بنشامنر 25
رفتن به بیمارستان برای معاینات 26
شرایط عمومی در مدرسه بنشامنر 27
درسهای مدرسه بشامنر 28
بازگشت به ایران 29
شهادت دایی رضا 30
ثبتنام در مدرسه خبرگان 30
نوسازی خانه 31
دبیرستان شهید احمدپور 33
مدرسه ملاصدرا 35
تصادف با مینیبوس و بستری شدن 35
مرخص شدن از بیمارستان و افتادن از امتحانات 37
اشتغال و کسب و کار
گرفتن دیپلم و جستجوی شغل 39
معافیت مهرداد 39
گوشهگیر نشدن و دلایل آن 40
پیدا کردن کار توسط دوستم 40
موفقیت در بازاریابی 41
کنار گذاشتن بازاریابی و ادامه زبانآموزی 42
شغل و کار جدید 43
نقشهکشی 44
کار در انتشارات 44
کلاس زبان ایران انگلستان 45
گرفتن مدرک بینالمللی زبان و مشغول به کار شدن 46
کار در انبار کارخانه 46
تعدیل نیرو یا اخراج 47
تدریس زبان به بچههای بیسرپرست 48
دنبال کار و انتخابات سال 1388 49
ضربه به سر 49
انتقال به خانه 50
تبعات ضربه هولناک وارده برای زندگی 50
انجمن رعد 50
اشتغال در فروشگاه اِل سی وایکیکی 52
شب کاری 53
تعویض مدیر 54
ارشد شدن 55
تحویل وسایل جدید 55
تهدید به چاقو زدن 56
انتقال به فروشگاه پالادیوم 56
روش انبارداری 57
سختی و مشقتهای کار 58
روزه گرفتن در ماه رمضان 58
تماس رسول و توصیه به گرفتن انتقال 59
دوری و مسافت زیاد 60
مشکلات در فروشگاه جدید 60
استعفا از کار در فروشگاه و جستجو برای کار جدید 61
مراجعه به رعد غرب و اشتعال حمایت شده 61
اشتغال در شرکت فیروز 62
همایش دو روزه بازاریابی شرکت فیروز 62
سخنرانی آقای موسوی و ادامه همایش 63
شروع کار بازاریابی برای محصولات فیروز 64
بازاریابی برای شامپوی فیروز 66
اخراج از شرکت فیروز 66
بازاریابی برای دکتر فرزادنیا 67
تلاش برای شرکت دادن پروژههای معلولیتی در سیما و عدم موفقیت 67
ناتوانی برای پیدا کردن جایی برای برگزاری کلاس 68
کار جدید در شرکت داستانپردازان ورنا 69
ورشکستگی این شرکت 70
اشتغال در فروشگاه 70
اشتغال در دفتر مهرداد 71
سخن عاشقانه؛ گزارش صادقانه
عاشق شدن 73
آموختههای من 74
تشکر از پدر و مادرم 74
معلولان سرمایه ملی 75
سخنی با مسئولین 76
سخنی با والدین معلولین 77
خودت را بشناس 77
همافزایی در مراکز 78
حرف آخر 79