عشق آهنی، مهناز صوفی سویری، انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین، ۱۳۹۷، ۵۶۰ ص.
ISBN: 978-600-99808-7-1 ؛ Iron Love
موضوع(ها):
داستانهای فارسی – قرن ۱۴
معرفی مختصر کتاب
اثر پیش رو رمانی است که وقایع بهظاهر تخیلی ولی واقعی را با سبک متفاوت و ساختار خاص، روایت میکند. کتاب، سرگذشت زندگی دختر معلولی که لیسانس (آی تی) دارد ولی به دلیل مشکلات جسمی از پذیرش و فعالیت منع میشود را بازگو میکند. این کتاب، رازگونه، فرصت هائی که آدمها به هم میدهند یا از یکدیگر میگیرند را در قالب قصه بیان میکند و با نکتهبینی، خواننده را در مقابل شرایطی بهظاهر عادی ولی با بحرانهای پنهانی قرار میدهد و بدون پیشداوری شخصی، مخاطب را دنبال خود به حرکت وامیدارد و به درست دیدن و اندیشیدن رهنمون میشود.
انتشارات توانمندان
ناشر تخصصی معلولیت و معلولان
تلفن: ۰۲۵۳۲۹۱۳۴۵۲ (ساعت ۸ الی ۱۷) ؛ تلگرام: ۰۹۳۹۸۳۷۳۴۳۵
آدرس: قم، بلوار محمد امین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴، دفتر فرهنگ معلولین
ایمیل: nori1363@gmail.com
سخن ناشر
دو دهه بود که رمانها و داستانهای خارجی مرتبط با جامعه و فرهنگ معلولین را میدیدم و با آه، دریغ و حسرت آرزو میکردم افراد دارای معلولیت در ایران هم دست به قلم شوند و درباره موضوعات و دغدغههای خودشان، رمانی بنویسند و از طریق هنر رمان نگاری، توانمندیهای خودشان را معرفی کنند.
تا اینکه چند ماه پیش خانم مهناز صوفی به انتشارات توانمندان تشریف آورد و درباره رمانی گفت که مراحل نهایی آن را مشغول است. با شنیدن این خبر بسیار مسرور و خوشحال شدم. با تلاشهای مداوم و پشتکار ایشان بالاخره رمان منتشر شد و اکنون پیش روی عموم علاقهمندان، خانوادههای معلولان، مدیران دولتی و تشکلهای مردمی است.
مدیریت انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین به سهم خود از پیگیریها و فعالیتهای طاقت فرسای نویسنده محترم، خانم صوفی تشکر مینماید و حتماً نام ایشان در تاریخ فرهنگ و ادب ایران زمین ثبت خواهد شد.
دائم گفته میشود معلولان باید توانمندیهای خود را به جامعه و جهان بشناسانند تا مسیر رشد و پیشرفت آنها فراهم شود؛ کسی شک ندارد یکی از بهترین راههای معرفی توانمندیها رمان و داستان نگاری است. رمانها شامل درسها و تجربههایی است که برای عموم مردم و همچنین افراد دارای معلولیت نیاز است و مطالعه این آثار در زندگی آنان ضروری میباشد.
پیشنهاد بعضی این است که برای حمایت از نویسندگان دارای معلولیت کمپینی راهاندازی گردد و با بسیج فکری و اجتماعی فضایی در حمایت از محصولات فرهنگی معلولان ایجاد شود. امیدواریم این پیشنهادات جامه عمل پوشیده و روزی را شاهد باشیم که ماهانه دهها عنوان کتاب توسط آحاد جامعه هدف منتشر و به فروش برسد و فرهنگ تألیف و انتشار در این جامعه گسترش چشمگیر پیدا کند.
رمان حاضر با عنوان «عشق آهنی» وقایعی به ظاهر تخیلی ولی واقعی را با سبک متفاوت و ساختار خاص روایت میکند. نویسنده با رازگویی، فرصتهایی را که آدمها به هم میدهند یا از همدیگر میگیرند، در قالب قصه بیان میکند.
نویسنده با نکتهبینی، خواننده را در مقابل شرایطی به ظاهر عادی ولی با بحرانهای پنهانی قرار میدهد و بدون القای پیش داوری شخصی، مخاطب هوشیار و مشتاق را دنبال خود به حرکت وا میدارد و به درست دیدن و اندیشیدن سوق میدهد.
برای نویسنده رمان آرزوی موفقیت مینماییم و امیدواریم هر سال شاهد تألیف و انتشار رمانهای بیشتر باشیم.
علی نوری
انتشارات توانمندان
پیشگفتار
همیشه شروع به کاری از خود آن کار برایم سختتر بوده و هست (احتمالاً الآن میگویید برای من هم)، درست از چند ماه پیش که به پیشنهاد ناشر محترم تصمیم گرفتم برای کتاب پیش گفتاری بنویسم، بزرگترین مشکلم این بود که از کجا شروع کنم و از چه بگویم که هم در دو صفحه بگنجد و هم حق مطلب را ادا کند، آن هم برای داستانی که تقریباً چهار سال از عمرم را درگیر خودش کرد.
جرقهی داستان از زمستان ۹۳، با اطلاع از قانونی در رابطه با خانمهای دارای معلولیت در ذهنم زده شد. به موازات این موضوع همیشه دوست داشتم اتفاقات، پستی و بلندیها، تلاشها، شکستها و پیروزیهای زندگیام را به صورت مکتوب ثبت کنم که تصمیم گرفتم رشته زندگیام را به رشته حقیقت تلخ آن قانون گره بزنم و عشق آهنی را به نگارش در آورم.
نوشتن رمان برای من که تا به حال تجربه نوشتن داستان بلند را نداشتم ریسک بزرگی بود ولی از آنجا که هدف، مادر اراده است و هدفهایم از ابتدا برایم واضح و روشن بودند به جز چند توقف کوتاه در مسیر شیرین و پر خاطره نوشتن به مشکل خاصی برنخوردم. در طی نگارش داستان با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین با شخصیتهای داستان گاهی اشک ریختم و گاهی خندیدم و همین اشکها و لبخندها این داستان را برایم قدر جان عزیز کرد.
و اما اهدافم: شاید فکر کنید جملهی هیچ سلاحی برٌندهتر از قلم نیست، جملهای اغراق آمیز است ولی با پیشرفت فناوری و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی، شخصاً به این جمله ایمان پیدا کردم، به همین دلیل برای اعلام اعتراضم به قانون یاد شده هیچ راهی را موثرتر از نوشتن پیدا نکردم.
هدف بعدی اینکه در طول سی سالی که از خدای بزرگ عمر گرفتم و از همان ابتدا معلولیت، یار جدا نشدنی زندگیام بوده فهمیدم چقدر تصور جامعه با خود حقیقی من و امثال من فاصله دارد که این فاصله را جز با فرهنگ سازی و توضیح توانمندیها و چالشهای زندگی این قشر نمیتوان از بین برد و چه فرهنگی بالاتر از رسانه و کتابخوانی…
تقریباً دو سوم از رمان را پیش از انتشار در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم تا در حین نگارش بازخورد خوانندگان را بررسی کنم. در کنار نظرات، انتقادات و تشویقها، یک سؤال بین تمام دنبال کنندگان داستان مشترک بود: «آیا شخصیتها به خصوص شخصیتهای اصلی، یعنی مهسان و روزبه و اتفاقات بیان شده در داستان حقیقی است؟» در جواب این سؤال با کمی شیطنت، فقط میتوانم بگویم از کسی پرسیدند: خربزه میخواهی یا هندوانه؟ گفت هردوانه. نمیدانم، شاید اگر قسمت شد، یک وقتی، یک جایی در موردش توضیح دادم ولی الآن لطف و هیجان داستان به تشخیص ندادن حقیقت از تخیل ذهن من است.
امیدوارم بیشتر از حوصلهتان توضیح نداده باشم ولی تنها تریبون رسمی من همین پیشگفتار است، پس در پایان از این فرصت برای تشکر از عزیزانی که در مسیر نوشتن این داستان دلسوزانه همراه و همسفرم بودند استفاده میکنم و تشکر مینمایم از: در ابتدا از گرانبهاترین سرمایههای زندگی ام، پدر و مادر عزیز و بزرگوارم که همیشه بزرگترین حامی و مشوقم بودند، از خواهران مهربانم مهتاب و مرضیه که با حوصله به داستان گوش دادند و با نظرات و پیشنهاداتشان در بهتر شدن روند داستان کمکم کردند، از استاد عزیز موسیقیام آقای احسان شریفی و تک تک دوستان گل خانهی هارمونیکای اصفهان که هم با بزرگواری اجازه دادند از اسامی و کاراکترشان در داستان استفاده کنم و هم با حمایت و تشویقشان باعث دلگرمی بودند، از سمیه عسگری مهربان و خوش قلبم و فرشید ارقش عزیز که اگر نبودند قطعاً به مشکلات عدیدهای برمیخوردم، از بهترین رفیق جان و یار همراهم، محبوبه قاسمی دوست داشتنیام که همیشه مشوقم بوده. (خودمانیم بخش تشکر یکی از سختترین و پر استرسترین بخشهاست، آدم مدام میترسد اسم عزیزی را از قلم بیاندازد و باعث رنجش خاطر شود، به همین سبب بهتر است صحبت را کوتاه کنم!) و در پایان از تمامی عزیزان و بزرگوارانی که در بخشهای مختلف داستان با نظرات و پیشنهادات ارزندهشان کمکهای موثری کردند، صمیمانه سپاسگزارم و قدردان الطاف و محبتهایشان هستم.
امیدوارم پس از خواندن داستان، بنده را از نظرات و احساساتتان محروم نفرمایید.
مهناز صوفی سویری
فروردین ماه ۱۳۹۷
فایل صوتی خانم دکتر نگین حسینی (استاد دانشگاه در آمریکا) در توصیف کتاب “عشق آهنی”
(نشست نقد و بررسی کتاب عشق آهنی – سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، اندیشگاه فرهنگی، ۵ اسفند ۱۳۹۷)
جشن امضاء کتاب “عشق آهنی”، شهر قم، دنیای کتاب، ۲۳ تیرماه ۱۳۹۷
رونمایی و جشن امضای عشق آهنی در جامعه معلولین اصفهان
جشن امضای کتاب عشق آهنی در انجمن ضایعه نخاعی اصفهان
نشست نقد و بررسی کتاب “عشق آهنی”، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، اندیشگاه فرهنگی، ۵ اسفند ۱۳۹۷