هنر شفاف اندیشیدن

مدیر سایت
توسط مدیر سایت
19 دقیقه مطالعه

هنر شفاف اندیشیدن، رولف دوبلی، ترجمه زهرا بهرامی، انتشارات توانمندان، 1402، 308 ص.

The Art of Thinking Clearly , ISBN: 978-622-5207-38-7

– برنده جایزه کتاب سال مدیریت CMI برای The Commuter’s Read در سال 2014
– به مدت 80 هفته متوالی قرار گرفتن در فهرست ده کتاب برتر و پرفروش اشپیگل آلمان

موضوع ها:
 استدلال (روانشناسی) Reasoning (Psychology)
اشتباه‌ها — جنبه‌های روان‌شناسی Errors — Psychological aspects
تصمیم‌گیری Decision making
‏‫شناخت (روان‌شناسی)‬ Cognition

مشاهده صفحات اولیه کتاب

متن پشت جلد کتاب:
دوبلی در این کتاب جذاب، دستورالعملی را برای خوشبختی ارائه نمی‌دهد، بلکه به شکل کاملاً سنجیده درباره دوری از «ناراحتی‌های خودساخته» با شما صحبت می‌کند. کاری که دوبلی در این کتاب انجام می‌دهد، این است که دقیقا فرضیات، سوگیری‌ها و توهماتی را مشخص می‌کند که به فرآیندهای تفکر و تصمیم‌گیری ما شکل می‌دهند. توهم‌هایی که در روابط ما اتفاق می‌افتند و برایمان بسیار گران تمام می‌شوند.
رولف دوبلی رایج‌ترین اشتباهات ما را در تصمیم‌گیری، با بیانی شیوا و جذاب بررسی می‌کند و نحوه مقابله با آن‌ها را مانند یک استاد توضیح می‌دهد.
همه افرادی که می‌خواهند یک زندگی شاد و عاقلانه را تجربه کنند و قدرت ذهن و تفکر خودشان را پرورش دهند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

انتشارات توانمندان
ناشر تخصصی معلولیت و معلولان
تلفن: ۰۲۵۳۲۹۱۳۴۵۲ (ساعت ۸ الی ۱۷) ؛ واتساپ و تلگرام: ۰۹۳۹۸۳۷۳۴۳۵
آدرس: قم، بلوار محمد امین، خیابان گلستان، کوچه۱۱، پلاک۴، دفتر فرهنگ معلولین
ایمیل: nori1363@gmail.com

درباره نویسنده
رولف دوبلی (Rolf Dobelli)، متولد سال ۱۹۶۶، نویسنده، رمان‌نویس و کارآفرین سوئیسی است. او فارغ‌التحصیل ام‌بی‌ای و دکتری فلسفه اقتصاد از دانشگاه سنت گالن سوئیس است.
دوبلی از مؤسسان getAbstract، پلتفرم فراهم آورنده خلاصه کتاب و همچنین بنیاد World Minds است. او به خاطر تألیف کتاب هنر شفاف اندیشیدن در سال ۲۰۱۳ به شهرت بالایی دست یافت. کتاب های رولف دوبلی که در ایران ترجمه شده اند شامل هنر شفاف اندیشیدن، هنر خوب زندگی کردن و پی گیر اخبار نباشید است.
شیوه تفکر دوبلی و نگاه او به زندگی و موفقیت همان چیزی است که شما را از فرسودگی و روزمرگی زندگی رها می‌کند و مثل یک مربی دلسوز،‌ همه آنچه را برای رسیدن به موفقیت نیاز دارید در اختیارتان قرار می‌دهد. او در ادامه فعالیت‌های خود، به تاسیس چند موسسه، شرکت و انجمن پرداخته است و با این کار در دنیای اقتصاد و فلسفه نیز به‌عنوان فردی اثرگذار شناخته می‌شود.

مقدمه
در پاییز سال 2004، یک غول رسانه‌ای در اروپا، مرا به مونیخ دعوت کرد تا در آنچه «تبادل‌ غیررسمی فکرها» نامیده می‌شد، شرکت کنم. هیچ‌وقت خود را فردی متفکر نمی‌دانستم؛ من در رشته‌ اقتصاد تحصیل کرده بودم که مرا در مسیری معکوس قرار می‌داد، اما دو رمان ادبی نوشته بودم و تصورم این بود که همین امر، مرا برای چنین دعوتی صاحب صلاحیت می‌کند.
نسیم نیکولاس طالب، آن سوی میز نشسته بود. در آن زمان، او یک تاجر ناشناخته در وال‌استریت بود که علاقه زیادی به فلسفه داشت، من به عنوان یکی از چهره‌های روشنفکر بزرگ انگلستان و اسکاتلند، به ویژه در فلسفه دیوید هیوم به او معرفی شدم. قطعاً من با شخص دیگری اشتباه گرفته شده بودم. حیرت‌زده بودم. با این حال، لبخندی حاکی از تردید و ابهام از من در اتاق ساطع شد که باعث شد آنها به این باور برسند که سکوت، عامل تأییدی است بر مهارت من در علم فلسفه. مدتی بعد، طالب یک صندلی اشغال نشده را عقب کشید و با دست اشاره کرد بنشینم. بعد از بحثی سرسری درباره هیوم، بحث به سمت وال استریت رفت. ما از اشتباهات سیستماتیک مدیران عامل و رؤسای بخش‌های تجاری در تصمیم‌گیری‌هایشان تعجب می‌کردیم. ما همچنین درباره این حقیقت صحبت کردیم که حوادث غیرمنتظره، با بررسی گذشته، امکانشان بسیار بیشتر به نظر می‌رسد. ما همچنین درباره این موضوع که چرا سرمایه‌گذاران نمی‌توانند از سهامشان جدا شوند، وقتی قیمت سهامشان از قیمت اولیه هم کاهش پیدا می‌کند، با هم گفتگو کردیم.
بعد از آن ملاقات، طالب چند صفحه از دست‌نوشته‌هایش را برای من ارسال کرد که همچون جواهر ارزش داشت و من نظرات خود را درباره آنها دادم و کمی هم نقدشان کردم. تمام این اتفاقات، شروعی شد برای کتاب پرفروش بین‌المللی او با عنوان «قوی سیاه». این کتاب، نسیم طالب را به لیگ ستارگان متفکران فرستاد. در این اثنا، اشتهای من هم تحریک شد و به تدریج شروع کردم به خواندن کتاب‌ها و مقالاتی که دانشمندان علوم شناختی و اجتماعی راجع به موضوعات گوناگونی همچون «اکتشاف‌ها و گرایش‌ها» نوشته بودند. من تماس‌های ایمیلی‌ام را با محققان زیادی بسط دادم و آزمایشگاه‌هایشان را ملاقات کردم. تا سال 2009، فهمیدم که در کنار حرفه‌ام به عنوان یک نویسنده، دانشجوی علوم روان‌شناسی اجتماعی و شناختی هم شده‌ام.
ناتوانی در شفاف فکر کردن (آنچه کارشناسان «خطای شناختی» می‌نامند.) یک انحراف سیستماتیک از منطق (انحراف از افکار و رفتار مناسب و منطقی) است. منظور من از واژه «سیستماتیک» این است که این خطاها گاهی درباره قضاوت نیست، بلکه اشتباهات و موانع شایع بر سر راه تفکر منطقی ماست که باعث لغزشمان می‌شود و در واقع، تکرار الگوها از طریق نسل‌ها و اعصار مختلف است. برای مثال، تخمین زدن بیش‌ازحد اطلاعاتمان، خیلی شایع‌تر از تخمین زدن کمتر از حد آن‌هاست. به همین شکل، خطر از دست دادن چیزی، خیلی بیشتر ما را تا خطر به دست آوردن یک چیز مشابه تحریک می‌کند. در حضور دیگران، ما معمولاً رفتار خود را با رفتار آنها سازگار می‌کنیم، نه بالعکس آن. داستان‌ها باعث می‌شوند ما از توزیع‌های آماری (نرخ پایه) پشت آنها چشم‌پوشی کنیم و نه برعکس آن. خطاهای ما همیشه از الگوهای مشابهی پیروی می‌کنند و همچون لباس‌های کثیفی که نیاز به شستن دارند، در یک گوشه خاص جمع می‌شوند، در حالی که گوشه‌های دیگر نسبتاً تمیز می‌مانند (مثلاً آنها در گوشه اعتماد بیش از حد جمع می‌شوند، نه در گوشه اعتماد کمتر از حد)
برای خودداری از تلف کردن ثروتی که از مسیر نوشتن آثار ادبی کسب کرده بودم، فهرستی از این اشتباهات شایع شناختی را تهیه کردم که با یادداشت‌ها و نوشته‌های شخصی‌ام کامل شد. من اصلاً هدفی برای انتشار این یادداشت‌ها نداشتم. این فهرست از همان اول برای استفاده شخصی خودم طراحی شده بود. برخی از این اشتباهات فکری برای قرن‌ها شناخت شده بود و برخی دیگر هم در چند سال اخیر فرصت بروز و ظهور پیدا کرده بود. برخی از آنها دو یا سه اسم به همراه داشتند. نام‌هایی را انتخاب کردم که رایج‌تر بودند. به سرعت پی بردم این مجموعه از تله‌ها نه تنها برای تصمیم‌گیری در حوزه سرمایه‌گذاری، بلکه برای تصمیم‌گیری در حوزه موضوعات شخصی و شغلی نیز به کار می‌روند. وقتی فهرست را آماده کردم، احساس آرامش بیشتری داشتم. به تدریج شروع کردم به شناخت خطاهای خود و قبل از آنکه آسیبی جدی به من تحمیل شود، توانستم اوضاع را تغییر بدهم. برای نخستین بار در زندگی‌ام، توانستم بفهمم دیگران چه زمانی گرفتار این خطاهای متداول می‌شوند. حالا مسلح به فهرست خودم بودم، می‌توانستم در برابر فشار آنها تاب بیاورم و شاید حتی در معاملاتم، دست بالا را داشته باشم. حالا من طبقه‌بندی‌ها، عبارات و توضیحاتی را در اختیار داشتم که با آن‌ها می‌توانستم شبح فقدان منطق را از خود دور کنم. از روزهای پرواز بنجامین فرانکلین با کایت، طوفان و رعد و برق کمتر، کم قدرت‌تر یا کم‌صداتر نشده است، بلکه دیگر زیاد نگران کننده نیست. این دقیقاً همان حسی است که من از بی‌منطقی خود دارم.
به تدریج دوستانم هم از وجود این نوشته‌ها آگاه شدند و به آن علاقه نشان دادند. این منجر به نگارش ستون‌هایی در روزنامه‌‌های آلمان، هلند و سوئیس، سخنرانی‌های بی‌شمار (عمدتاً برای پزشکان، سرمایه‌گذاران، اعضای هیئت مدیره‌ها، مدیران عامل و کارمندان دولت) و در نهایت، نوشته شدن این کتاب شد.
لطفاً هنگام خواندن این کتاب، سه نکته را در ذهن بسپارید: اول اینکه فهرست خطاهای موجود در این کتاب به هیچ وجه جامع و کامل نیست. بدون شک، چیزهای جدیدتری در آینده کشف خواهد شد. دوم اینکه اکثر این خطاها با یکدیگر در ارتباط هستند و این جای تعجبی باقی نمی‌گذارد. گذشته از این، تمام قسمت‌های مغز با هم در ارتباط هستند. انعکاس‌های عصبی از ناحیه‌ای به ناحیه دیگر می‌روند؛ هیچ ناحیه‌ای جداگانه عمل نمی‌کند. سوم اینکه من اساساً رمان‌نویس و کارآفرین هستم، نه دانشمند علوم اجتماعی. من آزمایشگاهی ندارم که بتوانم درباره خطاهای شناختی در آن آزمایش انجام دهم و گروهی از محققان هم کارمند من نیستند تا آن‌ها را وادار کنم خطاهای رفتاری را کشف کنند. در نوشتن این کتاب، خود را مترجمی می‌دانم که وظیفه‌اش تحلیل و ترکیب اطلاعاتی است که خوانده و یاد گرفته تا برای دیگران هم قابل فهم باشد. احترام ویژه من نثار محققانی می‌شود که در دهه‌های اخیر، این خطاهای شناختی و رفتاری را کشف کرده‌اند. موفقیت این کتاب پیشکش به پژوهش‌های آن‌ها. من از صمیم قلب مدیونشان هستم.
این کتاب «چگونه انجام بدهیم» نیست. شما «هفت گام برای یک زندگی عاری از خطا» را در آن پیدا نخواهید کرد. خطاهای شناختی چنان در وجود ما ریشه دوانده که نمی‌توانیم کاملاً از شر آن‌ها خلاص شویم. برطرف کردن آن‌ها نیازمند نیروی اراده‌ای مافوق بشر است، اما این هم هدف اصلی ما نیست. همه خطاهای شناختی تهدیدکننده نیستند و حتی وجود برخی از آن‌ها برای یک زندگی موفق ضروری است. اگرچه این کتاب ممکن است کلید خوشبختی را در اختیار شما قرار ندهد، حداقل همچون بیمه‌ای در برابر تمام ناراحتی‌های خود خواسته عمل می‌کند.
در واقع، آرزوی من کاملاً ساده است؛ اگر بتوانیم بزرگ‌ترین اشتباهات فکری را شناسایی کنیم و در زندگی شخصی، در عرصه کاری یا در دولت‌هایمان از آن‌ها پرهیز کنیم، احتمالاً شاهد جهشی در موفقیت‌های خود خواهیم بود. نیازی به ترفندها و ایده‌های جدید، ابزارهای غیرضروری و فعالیت‌های بیش از حد و دیوانه کننده نخواهد بود؛ تمام آنچه نیاز داریم، پرهیز از بی‌منطقی است.

فهرست
درباره نویسنده 9
مقدمه 11
1. چرا باید از قبرستان‌ها دیدن کنید؟ 15
2. آیا هاروارد شما را باهوش‌تر می‌سازد؟ 18
3. چرا ابرها را به صورت‌های گوناگون می‌بینید؟ 21
4. اگر پنجاه میلیون نفر حرف احمقانه‌ای می‌زنند، آن حرف همچنان احمقانه 24
5. چرا باید گذشته را فراموش کرد؟ 27
6. نوشیدنی رایگان قبول نکنید 29
7. مواظب «استثناها» باشید 32
8. عزیزان خود را بکشید 34
9. در مقابل اقتدار تسلیم نشوید 37
10. دوستان سوپر مُدل خود را در خانه تنها بگذارید 39
11. چرا یک نقشه غلط را به فقدان نقشه ترجیح می‌دهیم؟ 41
12. چرا «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود» باید زنگ هشداری برایتان باشد؟ 44
13. حتی داستان‌های واقعی هم دروغ هستند 47
14. چرا باید دفترچه خاطرات داشته باشید؟ 50
15. چرا پیوسته دانش و توانایی‌های خود را سطح بالا می‌گیرید؟ 53
16. گویندگان خبر را جدی نگیرید 56
17. کمتر از آنچه فکر می‌کنید، کنترل دارید 59
18. به موکل خود هرگز ساعتی حقوق ندهید 62
19. اثربخشی تردید برانگیز پزشکان، مشاوران و روان درمانگران 65
20. هرگز درباره‌ی تصمیمی بر اساس پیامد آن قضاوت نکنید 68
21. کمتر، بزرگ‌تر است 71
22. شما من را دوست دارید، واقعاً من را دوست دارید 74
23. به مالکیت بیش از حد وفادار نمانید 77
24. اجتناب‌ناپذیری رویدادهای ناممکن 80
25. مصیبت انطباق 83
26. چرا سریع بازی چند میلیاردی انجام می‌دهید 86
27. چرا آخرین کلوچه موجود در ظرف، دهانتان را آب می‌اندازد 89
28. وقتی صدای پای حیوانات به گوشتان می‌رسد، منتظر گورخر نباشید 92
29. چرا «نیروی تعادل بخش جهان» تا این حد ناخوشایند است؟ 95
30. چرا گردونه شانس باعث سرگیجه‌مان می‌شود 98
31. چطور مردم را از شر میلیون‌ها پولشان خلاص کنیم؟ 101
32. چرا بدی‌ها برجسته‌تر از خوبی‌ها به نظر می‌آید؟ 104
33. چرا گروه‌ها تنبل هستند؟ 107
34. حیران از یک صفحه کاغذ 110
35. اشتیاق خود را کنترل کنید 113
36. هیچ‌گاه از یک نویسنده سؤال نکنید که رمانش داستان زندگی خودش 116
37. چرا نباید به لک‌لک باور داشته باشید 119
38. چرا افراد جذاب از نردبان موفقیت سریع‌تر بالا می‌روند 122
39. تبریک! رولت روسی بُردید 125
40. پیش‌بینی‌های دروغ 128
41. فریبکاری موارد خاص 131
42. چه چیزی گفتن مهم نیست، چگونه گفتن مهم است 134
43. چرا دیدن و منتظر ماندن همچون شکنجه است 137
44. چرا شما یا راه‌حل مشکل هستید یا خود مشکل؟ 140
45. مرا سرزنش نکنید 143
46. مواظب باشید چه آرزویی می‌کنید 146
47. از وجود خود متعجب نشوید 149
48. چرا تجربه می‌تواند بر قضاوت شما آسیب برساند 151
49. وقتی اوضاع از همان اول خوب شروع شده، مواظب باشید 154
50. دروغ‌های کوچک و شیرین 157
51. هر روز جوری زندگی کنید، گویی روز آخر زندگی‌تان است، اما فقط 159
52. هر بهانه غیر موجه 162
53. تصمیم بهتر ـ تصمیم کمتر 165
54. آیا پولیور هیتلر را می‌پوشید؟ 168
55. چرا چیزی به عنوان جنگ میانگین وجود ندارد 171
56. مشوق‌ها به چه شکل انگیزه را از بین می‌برند 174
57. اگر چیزی برای گفتن ندارید، سکوت پیشه کنید 177
58. چگونه متوسط ضریب هوشی دو ایالت را بالا ببریم 180
59. اگر دشمن دارید، اطلاعات در اختیار او قرار دهید 183
60. چه خوب که درد میکنه 186
61. چرا مسائل کوچک تا این حد بزرگ به نظر می‌رسند 189
62. با توقعات محتاطانه‌تر رفتار کنید 192
63. سرعت‌گیر جلوست! 194
64. چگونه به چهره واقعی یک فرد شیاد پی ببریم 197
65. داوطلبانه کار کردن مختص پرندگان است 200
66. چرا اسیر احساساتان هستید 203
67. برای خود، سنت‌شکن باشید 206
68. چرا باید کشتی‌های خود را به آتش کشید 209
69. به چیزهای جدید اعتنایی نکنید 212
70. چرا تبلیغات تا این حد مؤثر واقع می‌شود 214
71. بیش از دو انتخاب پیش‌رو داریم 217
72. چرا تازه‌واردها مورد هدف قرار می‌گیرند 220
73. چرا بخش‌های نخست گول‌زننده است 223
74. چرا نمی‌توانید رقیب محصولات خانگی شوید 225
75. چطور از غیرممکن‌ها بهره ببریم 228
76. آگاهی منتقل شدنی نیست 231
77. افسانه هم‌عقیدگی 234
78. قطعاً شما درست می‌گفته‌اید 237
79. چرا با تیم‌ فوتبال خود حس هم‌ذات پنداری پیدا می‌کنید؟ 240
80. تفاوت بین ریسک و عدم اطمینان (ناپایداری) 243
81. چرا با وضع موجود سازش می‌کنید 246
82. چرا «آخرین احتمال‌ها» ما را می‌ترساند 249
83. چگونه جزئیات خیره‌کننده، جلوی دیدمان را می‌گیرند 252
84. چرا پول عریان نیست 255
85. چرا تصمیمات اول سال جواب نمی‌دهد 258
86. قصر خود را درست کنید 261
87. چرا رمان‌ها به آمار ارجحیت دارند 264
88. آگاه نیستید در حال نادیده گرفتن چه چیزی هستید 267
89. سخن چرت 270
90. کلید خاموشی کجاست 273
91. چرا برنامه‌هایی بیش از توانتان قبول می‌کنید 276
92. فردی که چکش برداشته، فقط میخ جلوی خود را می‌بیند 278
93. مأموریت کامل شد 281
94. قایق با اهمیت‌تر از پاروزنی است 284
95. چرا فهرست‌ها گول زننده هستند 287
96. کشیدن خالِ هدف دور تیر 290
97. رفتن به دنبال بلاگردان در عصر حجر 293
98. چرا عاشقان سرعت راننده‌های بهتری به نظر می‌رسند 296
99. چرا نباید اخبار بخوانید 299
سخن آخر 302

فکر کنید در مقابل یک صفحه بزرگ و رنگی ایستاده‌اید که می‌توانید تنها بخش بسیار کوچکی از پشت صفحه را ببینید. پس این احتمال وجود دارد که همه آنچه شما می‌بینید، اصل نیستند و اتفاقات بسیار بیشتری در پشت صفحه در حال رخ دادن است که شما آن‌ها را نمی‌بینید!

این مقاله را به اشتراک بگذارید